استکبار با فتنه به دنبال براندازی اصل نظام و ولایت فقیه است | کشور چهار دهه معجزه‌آمیز را طی کرد

نامدار با بیان اینکه از گذشته تا کنون کشور چهار دهه بسیار سخت و معجزه‌آمیز را طی کرده و با سه جریان نفاق روبرو بوده است، اذعان کرد: اولین جریان نفاق، نفاق اهل بدعت با هدایت سازمان مجاهدین بود که از دین تفسیرهای سوسیالیستی و ایدئولوژی کردند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا، نشست بصیرت‌افزایی سیاسی انقلابی با همکاری اداره کتابخانه‌های عمومی شهرستان رشت و مجتمع فرهنگی خاتم الانبیا (ص) و با حضور یاسر تقوی، مدیرکل کتابخانه‌های عمومی استان گیلان؛ مظفرنامدار، فعال سیاسی، پژوهشگر حوزه انقلاب اسلامی و استاد دانشگاه؛ پوریا قویدل، سرپرست اداره کتابخانه‌های عمومی شهرستان رشت؛ مسئولین شهرستانی، کتابداران و جمعی از علاقمندان حوزه انقلاب در سالن اجتماعات زنده یاد دکتر رحمدل مجتمع فرهنگی و هنری خاتم الانبیا (ص) رشت برگزار شد.

مظفر نامدار در این نشست بصیرتی با واکاوی وقایع تاریخی از دوران بنی صدر تاکنون با بیان اینکه از ۵ دی ۱۳۵۸ که بنی‌صدر خود را داوطلب ریاست جمهوری کرد وارد مرحله‌ای شدیم کل برای نظام نوپای ایران اسلامی که دچار بحران‌های مختلف فرهنگی و سیاسی بود، سخت بود گفت: ۱۲۴ نامزد ریاست جمهوری در اولین مرحله ثبت نام کردند که ۹۶ نفر انتخاب و در نهایت هشت نفر برای رقابت، تعیین صلاحیت شدند

این فعال سیاسی با بیان اینکه انتخابات در پنجم بهمن ۵۸ برگزار شد و بنی صدر از مجموع ۱۴ میلیون و اندی بالغ بر ۱۰ میلیون رای از ۴۲ درصد شرکت کنندگان که شرایط حضور در انتخابات را داشتند، کسب کردند تصریح کرد: در این دوران که باید به سمت سازندگی پیش می‌رفتیم، دچار تنش و اختلاف داخلی و سپس جنگ تحمیلی شدیم. بنی صدر از اولین روز سر ناسازگاری گذاشت و درگیری بین مجلس، نخست وزیری و قوه قضائیه آغاز شد. وی از همان ابتدا به دنبال ناآرامی و تششت در جامعه و در سخنرانی‌های خود به دنبال تفرقه‌افکنی بود و سلسله‌وار ارکان نظام را به چماق‌داری متهم می‌کرد.

این استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی با اعلام اینکه دوقطبی گرایی را اولین بار بنی صدر در کشور پایه ریزی کرد افزود: وی ۱۹ خرداد سال ۶۰ در ایلام سخنرانی کرد و موجب درگیری شد و امام خمینی (ره) وی را از فرماندهی قوا برکنار کرد و سپس با دلایل مکفی که از سوی مجلس بیان شد، عدم کفایت سیاسی و صلاحیت وی تثبیت شد و امام خامنه‌ای در آن دوران ۱۴ دلیل ازعدم کفایت لازم برای رئیس جمهوری وی آورد و بنی صدر از ۳۱ خرداد از ریاست جمهوری خلع شد.

وی ادامه داد: ۲ مرداد با رای مردم شهید رجایی به عنوان رییس جمهور دوم بعد از انقلاب انتخاب شد و شهید باهنر هم نخست وزیر شد و توطئه‌ها و نقشه‌های شوم دشمن برای ضربه زدن به انقلاب نوپای اسلامی به ویژه از سوی منافقین آغاز شد. کینه‌ورزی‌ها در شبکه‌ای به نام شبکه نفاق جمع شد و منافقین ترور کور مردم عادی و ترور سیستماتیک راس نظام را آغاز کردند.

نامدار با بیان اینکه از گذشته تا کنون کشور چهار دهه بسیار سخت و معجزه‌آمیز را طی کرده و با سه جریان نفاق روبرو بوده است، اذعان کرد: اولین جریان نفاق، نفاق اهل بدعت با هدایت سازمان مجاهدین بود که از دین تفسیرهای سوسیالیستی و ایدئولوژی کردند. حداقل خسارت سنگین این دوران شهادت ۱۷ هزار نفر از مردم با ترور منافقین بود.

وی دومین نفاق را نفاق اهل شبهه اعلام کرد که باعث تردید در ارکان دین شدند که از نفاق اولی خطرناک‌تر بود و بیان داشت: راس این جریان در دولت دوم خرداد بود که هم بدعت را حفظ کرده و هم شبهه ایجاد کردند و ارکان امنیتی نظام سپاه، مردم و وزارت اطلاعات را هدف گرفتند که ترور حجاریان، کوی دانشگاه و قتل‌های زنجیره‌ای از جمله این وقایع بود.

به گفته نامدار سومین نفاق، نفاق اهل فتنه بود که با انقلاب‌های مخملی و فتنه ۸۸ به دنبال براندازی اصل نظام و مقابله با ولایت فقیه بودند.

وی تاکید کرد: تا سال ۸۸ تاوان نفاق اهل شبهه را دادیم که درگیر مسائل هسته‌ای و ترور دانشمندان هسته‌ای شدیم و از سال ۸۸ با اهل فتنه روبرو شدیم که تحریم‌ها را موجب شدند.

نامدار با بیان اینکه بصیرت یعنی تاریخ را بخوانیم و با حوادث تاریخی آشنا باشیم خاطرنشان کرد: دشمن با تحریف، شبهه‌افکنی و بزرگنمایی مشکلات به دنبال بی‌اعتمادی مردم به نظام است و باید خلاهایی که زمینه نفوذ دشمن را ایجاد می‌کند، پر کنیم که این نیازمند هوشیاری مردم و مسئولان در مقابله با استکبار است.

? وزارت کشور نظریه ندارد !

*چند سطر پیش روی پیشنهادی به وزیر کشور ، نخبگان و نظریه پردازان ملی _انقلابی برای ساخت سیاست داخلیِ تحولی است ؛* با اینکه نگارنده جزو منتقدین جریان اصلاحات و نیز از مخالفین گروه اصلاح طلبی سکولار بوده وهستم اما باید اذعان داشت که وزارت کشور در دوره موسوم به اصلاحات دارای نظریه و عمل سیاسی_ اجتماعی بود ؛ صرف نظر از اشکالات جدی به التقاط تئوریک اصلاح طلبی ( منظورم جریان غیر سکولار است ) برای استقرار غیر بومی جامعه مدنی با توسل به اقتدار وزارت کشور وقت و برخی مراکز پژوهشی و دانشگاهی در دولت خاتمی ، اما اینک وزارت کشور در دولت سیزدهم فاقد نظریه و به تبع آن فاقد عملِ پسا نظریه و برخاسته از اندیشه است ؛ اصلاح طلبان و اصولگرایان نمی توانند وزارت کشور را با نگاه کلاسیک و همانند ادوار گذشته اداره کنند ؛ تحولات جامعه سرعتی بیش از ساختار ومحتوای رایج این وزارتخانه دارد ؛
? *نگاه حداقلی و اجرایی به وزارت کشور و محصور کردن این قوه عاقله حکمرانی در استان ها به ساختمان ها ی فیزیکی استانداری ها ، فرمانداری ها و بخشداری ها برای روزهای انتخابات و یا تقلیل آن به چنین نقشی ،‌نشناختن این وزارتخانه اندیشه ای _ راهبردی_ اجرایی است البته انتخابات هرگز امر کوچکی نیست اما انتخابات پروژه ای دفعی و موسمی هم نیست، انتخابات برگزار نمی شود! انتخابات ساخته می شود و باید آن را در گفت و گوها و…. ساخت ؛ نتیجه ی اعمال و کارکرد ها درسیاست داخلی ، انتخابات است* ؛ با مثالی روشن تر صحبت کنیم ؛ با اینکه در حوزه فرهنگ و آموزش و تربیت کشور مشکلات زیادی وجود دارد اما شورای عالی انقلاب فرهنگی با تمام اشکالاتی که به آن وارد است حاوی نظریاتی ولو غیر منسجم و واجد نقشی قرارگاهی است ؛ برخی رویدادها در کشور هم کمابیش به کار ساخته شدن فرهنگ و جامعه پذیریِ فرهنگی هنری نظیر جشنواره فیلم فجر و عمار و…. نیز رهنمون می شود ؛
? *اما اگر بگویید شورای امنیت کشور( شاک) و شورای عالی امنیت ملی ( شعام ) چنین نقشی در وزارت کشور یا برای سیاست داخلی دارند این پاسخ نادرست و فرار از مسوولیت های تاریخی وزارت کشور به عنوان پیشران و مسوول سیاست داخلی است* وانگهی شوراهای مزبور کارکردی امنیتی ، انتظامی و پسا بحرانی دارند ؛ وزارت کشور در صورتی که حاوی نظریه ایرانی _ اسلامی ذیل قانون اساسی در حوزه سیاست و اجتماع برای جغرافیا و محیط مدنی سیاست باشد تازه باید حافظ آزادی های مشروع مدنی ، پایشگر میزان و سطح پیشرفت پایدار، ارتقاء دهنده ی امر مشارکت مردم در تحولات اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی کشور و نیز فراهم کننده بستر های مناسب برای تبلور کارکرد های احزاب ، شوراهای داخلی و نیز مقومِ اقوام و اعتلای هویت ملی باشد ؛ بی شک این کارویژه ها بر نظریه ابتناء دارند و وزارت کشور بدون نظریه به یک ساختار بی روح ، منجمد و متصلب شبیه خواهد بود که جز حفاظت از بُت بزرگ بروکراسی نفتی جربزه ای و ابتکاری دیگر نخواهد داشت ؛ بروکراسی یی که قادر به فهم تحولات پر سرعت کنونی و نیز سعه وجودی انقلاب اسلامی ، ملیت ایرانی و همتراز با ظرفیت های انسانی و اقلیمی کشور بزرگ ایران نیست ؛
? اینک با وزیری مواجه هستیم که بعکس همتای قبلی خویش که در اوج اقتدارگرایی با پیرامون و مردم و حوزه مدنی رفتار می کرد واجد خُلقی مردمگرایانه ، جهادی و نیز ذهنیتی راهبردی و شخصا هم پرکار است اما صادقانه و دلسوزانه باید گفت وزارتخانه ی کنونی در نسبت وزارت کشورِ حاملِ نظریه ی غیر بومیِ جامعه ی مدنی دولت اصلاحات، نقشی پیشروانه در ساخت سیاست داخلی دولت مردمگرا ندارد ؛ *وزارتخانه ای که باید سیاست داخلی را در پرتو نظریه ای ایرانی _اسلامی و در کنشی ارتباطی با جامعه به سرانجام رساند اینک اما همانند دوره ی ۸ ساله روحانی و مرحوم رفسنجانی به یک وزارتخانه محافظه کارانه ی موافق با وضع موجود ( بروکراتیک) تبدیل شده است* ؛ نگارنده با استفاده از تجربه ها و خاطرات ۱۰ ساله حضور خود درستاد وزارت کشور این مساله راهبردی و نکته های مهم ذیربط آن را بارها به وزیر محترم کشور و دفتر محترم رئیس جمهور منتقل کرده است .
✍️مجتبی زارعی عضو گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس https://mobile.twitter.com/MojtabaZarei50

مهدوی‌زادگان: مرجعیت علمی سازمان سمت را احیا می‌کنیم

مهدوی‌زادگان: مرجعیت علمی سازمان سمت را احیا می‌کنیم

داود مهدوی‌زادگان، مدیر راه‌های آزموده شده‌ی گذشته نیست و از گفتن این نکته هم اِبایی ندارد. او به صراحت اعلام می‌کند که قصد دارد سازمان سمت را از نو و مطابق با نگاه امام(ره) و انتظارات مقام معظم رهبری بازسازی کند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،آن‌ها که داوود مهدوی‌زادگان را می‌شناسند از همان شش ماه پیش که به سرپرستی سازمان سمت منصوب شد، تردیدی نداشتند که قرار است شاهد اتفاقات مثبتی در این سازمان علمی-تخصصیِ مادر باشند و برای دیگرانی هم که از نزدیک با پیشینه و عملکرد این عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی آشنا نبودند این پرسش به جدّ مطرح بود که آیا او می‌تواند منزلت حقوقی و جایگاه علمی این نهاد را که در دوران پس از درگذشت شیخ موسّس-مرحوم دکتر احمد احمدی- تقریبا از دست رفته بود؛ اعاده و احیا کند یا نه.

اما حالا که قریب به شش ماه از آن انتصاب گذشته و شورای عالی انقلاب فرهنگی هم ریاست مهدوی‌زادگان بر سازمان سمت را به تصویب رسانده، فرصت را مغتنم شمردیم و به سراغ او رفتیم تا از زبان خودش برنامه‌های پیش روی این سازمان را مرور کنیم.

حاصل گفت‌وگوی ما را در ادامه می‌خوانید:

*با توجه به این‌که شورای عالی انقلاب فرهنگی به تازگی ریاست شما بر سازمان سمت را تصویب کرده است، اجازه بدهید بحث را با چشم انداز و رویکردها و برنامه‌های سازمان در مدیریت جدید آغاز کنیم. لطفا کمی درباره این اقدامات و نیز برنامه‌ها و اقداماتی که در دست اجرا دارید توضیح بفرمایید.

بسم‌الله الرحمن الرحیم. بنده قرار گرفتن در جایگاه مدیریت سازمان سمت را برای خودم یک وظیفه بسیار خطیر و سنگین می‌دانم و امیدوارم بتوانم در طول دوران مسئولیتم در این سازمان به احسن وجه عمل کنم و شرمنده تمام بزرگوارانی که من را لایق ایفای این مسئولیت دیدند نشوم.

 هدف اصلی و اساسی سازمان سمت به طور ذاتی، تالیف و تدوین کتب درسی و مبنایی دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی در زمینه علوم اسلامی و انسانی است. این سازمان هم خاستگاهی انقلابی دارد (چون برآمده از یک نهاد تماما انقلابی به نام شورای عالی انقلاب فرهنگی است) و هم ماموریتی انقلابی دارد.

سازمان سمت بر اساس ایده حکیمانه مقام معظم رهبری که بعدا در شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسید، شکل گرفت. مقام معظم رهبری در ابتدا ایده خودشان را با حضرت امام(ره) در میان گذاشتند و امام(ره) هم که از همان ابتدا مسئله دانشگاه یکی از دغدغه‌های جدی‌شان بود و اهتمام ویژه‌ای نسبت به آن داشتند، از آن استقبال کردند و این حرکت را تایید فرمودند و حتی برای راه‌اندازی آن، به عنوان تیمّن و تبرّک مبلغی حدود یک میلیون تومان کمک کردند و من اعتقاد دارم که اساس پیشرفت سازمان هم ناشی از همین کمکی است که حضرت امام(ره) کردند و امروز اگر سازمان سمت در یک گستره‌ی وسیع فعالیت موثر علمی دارد و منشا اثر است، به برکت همان حمایتی است که حضرت امام(ره) از آن کردند.

ریاست این سازمان در ابتدا برعهده مرحوم دکتر احمد احمدی گذاشته شد که گویا باز خود این امر هم به اصرار مقام معظم رهبری صورت گرفت و ایشان مرحوم دکتر احمدی را شایسته چنین کاری تشخیص دادند.

من البته قصد ندارم در اینجا تاریخچه سازمان سمت را بیان کنم اما از آنجا که وظیفه داریم قدردان زحمات گذشتگان باشیم و زحمات و خدمات بی‌شائبه آن‌ها را ارج بنهیم فقط همین اندازه عرض می‌کنم که اگر امروز سازمان به چنین جایگاهی رسیده، بدون شک نتیجه همت، پشتکار و دغدغه‌مندی مرحوم دکتر احمدی بوده است.

*سازمان سمت طبق آنچه در اساسنامه آن آمده و خود شما هم به آن اشاره کردید در وهله نخست و نهایی مسئولیت تدوین درسنامه‌‌های حوزه علوم انسانی-اسلامی را برعهده دارد، اساسا چه ضرورتی داشت که در آن بحبوحه انقلاب و جنگ تحمیلی چنین مساله‌ای طرح و دنبال شود؟

سوال بسیار خوبی است. یکی از وجوه بارز و پررنگ انقلاب اسلامی از آغاز همین وجه فرهنگی و معرفتی آن بوده و چون ما از ابتدا در حوزه تدوین و تالیف آثاری با محتوای غنی اسلامی و بومی ضعف و کمبود داشته‌ایم، مقام معظم رهبری به درستی این کاستی را تشخیص دادند و در جهت رفع آن اقدام کردند.

این نیاز شاید در حوزه علوم تجربی و ریاضی چندان احساس نشود اما وقتی به حوزه علوم انسانی وارد می‌شویم، ضرورت آن دوچندان می‌شود چون ما نمی‌توانیم و نمی‌خواهیم در حوزه محتوایی علوم انسانی وابسته و متکی به اندیشه‌های سکولار غربی باشیم که نه مبانی آن‌ها با ما تطبیق دارد و نه آرمان‌ها و اهدافشان با ما یکی است.

در حقیقت این انقلاب و گفتمان انقلابی امام(ره) مدعی طرح و نشر اندیشه‌های عمیق انسانی، اسلامی و ایرانی است و معقول نیست که ما از یک طرف چنین دعوی‌ای داشته باشیم و از طرف دیگر جوانان و جامعه علمی ما از کتاب‌های غربی سیراب شوند به همین دلیل هم هست که از همان آغاز، تولید کتاب‌های درسی و مبنایی در حوزه علوم اسلامی و انسانی برای بزرگان انقلاب تا این اندازه موضوعیت داشته است چون بدون تولید ادبیات بومی، استقلال حقیقی ممکن نیست.

بنا بر همین جهات هم هست که این خواسته معقول و درست در همان روزهای ابتدایی انقلاب در دستور کار بزرگان انقلاب قرار گرفت. درعین حال وقتی شما اساسنامه سازمان سمت را مطالعه کنید می‌بینید که حدود 11 ماموریت به سازمان داده شده است که اگر بخواهیم تمامی این مأموریت‌ها را در یک اصل خلاصه کنیم چکیده‌اش می‌شود این که سازمان سمت باید در حوزه علوم اسلامی و انسانی مرجعیت علمی پیدا کند. این است که سازمان ضرورتا باید به سمتی برود که مرجع کتاب‌های درسی کشور باشد. این نگاهی است که از همان ابتدا بر وفق آن سازمان شکل گرفته و همان‌طور که عرض کردم مرحوم دکتر احمدی در این راستا تلاش‌های زیادی کردند و تا امروز حدود 2400 عنوان کتاب تالیف، ترجمه و تدوین شده است که تلاش می‌کنیم این مسیر را با قوت و قدرت بیشتری احیا و ادامه بدهیم.

با این توضیح، تلقی من این است که سازمان سمت بعد از سی و اندی سالی که از حیاتش می‌گذرد نیازمند ایجاد نوعی تحول در رویکردها و نگاهش به آینده است که من این تحول را البته به نوعی “بازگشت به اصل” می‌دانم چون سازمان هم خاستگاهی انقلابی دارد و هم متناسب با اهداف عالیه انقلاب طراحی و تاسیس شده و به صورت طبیعی در این سال‌ها دچار نوعی حالت روزمرگی و رکود شده که باید از نو چابک شود.

گمان نمی‌کنم که امروز کسی با این حرف مخالفتی داشته باشد چون نفس سکون و رکود با ذات انقلاب در تعارض است، طبعاً یک نهاد علمی انقلابی مثل سازمان سمت هم نمی‌تواند و نباید در همین مرحله کنونی درجا بزند.

ما امروز نیاز داریم که ضمن بازنگری در عملکرد و شیوه‌هایی که طی چند دهه گذشته آزموده‌ایم، از نو سازمان سمت را مطابق با نگاه امام(ره)، آرمان‌های انقلاب و انتظارات بزرگان و در صدر همه مقام معظم رهبری بازسازی کنیم.

*شما این بازنگری و تحول سازنده‌ای که اشاره کردید سازمان سمت به آن نیاز دارد را بر طبق چه الگویی تنظیم و دنبال می‌کنید؟

 قبلاً اشاره کردم که تحول مطلوب ما نوعی بازگشت به اصل است اما این بازگشت به هیچ وجه مفهومی ارتجاعی ندارد بلکه به عکس به معنای روزآمدسازی و تجدید قوای سازمانی برای رسیدن به آرمان‌های والای اولیه است و ما این مسیر را با توجه به اسناد بالادستی و منویات مقام معظم رهبری به ویژه مفاد بیانیه گام دوم انقلاب پیش خواهیم برد.

می‌دانیم که بیانیه گام دوم منشوری برای تمام آحاد جامعه است اما جامعه علمیِ حوزوی و دانشگاهی در آن به طور خاص مورد نظر و خطاب قرار گرفته‌اند و حضرت آقا در این متن، آرمان ایجاد تمدن نوین اسلامی را در افقی ترسیم کرده‌اند که اساسا بدون مشارکت و همراهی حداکثری نخبگان حوزوی و دانشگاهی دست نیافتنی است به همین دلیل هم هست که سازمان سمت به عنوان یک سازمان بنیادین دانشگاهی خودش را موظف می‌داند که در راستای تحقق اهداف چنین چشم‌اندازی تجدید قوا کند و من طی مدت 6 ماه گذشته که افتخار حضور در این سازمان را داشته‌ام تمام تلاشم را کرده‌ام که مقدمات نیل به این هدف را فراهم کنم که خوشبختانه تا حدود زیادی محقق شده است.

رویکرد کلان دولت سیزدهم و شخص آیت الله رئیسی به مسائل نیز، از جمله فرامتن‌های راهگشایی است که به گمان من باید در دوره مدیریت جدید سازمان سمت، در قالب برنامه‌ها و اقدامات عملی مشخص دنبال شود.

همان‌طور که می‌دانیم دولت سیزدهم دولتی تحول خواه و تحرک آفرین است که ورود فعالانه و موثری به همه عرصه‌های علمی، اجتماعی، فرهنگی و… دارد. اصلا مردم به این دلیل به آیت الله رئیسی رای دادند که احساس کردند ایشان رقیب خودش را دیدگاهی می‌داند که هم وضعیت ناکارآمد موجود را به وجود آورده بود و هم می‌خواست آن را حفظ کند در حالی که جامعه به هیچ وجه پذیرای حفظ آن وضعیت نبود.

اگر مردم در آن فضای تبلیغاتی سنگینی که دشمنان بر علیه شخص آیت الله رئیسی به راه انداخته بودند، به درستی انتخاب کردند و ایشان را به عنوان نماد نوخواهی و تحول برگزیدند، به طور طبیعی از کلیه کارگزاران و مدیران دولتی هم انتظار دارند که طبق وعده‌های آقای رئیس جمهور عمل کنند. بنابراین وقتی مدیریت سازمان سمت هم عوض می‌شود انتظار بحق مردم و جامعه دانشگاهی کشور این است که تحول را لمس کنند و رویکردهای نوین انقلابی را در فعالیت‌های سازمان ببینند.

البته من قصد ندارم ارزش کار مدیران گذشته را پایین بیاورم و بگویم در زمینه تولید کتاب‌های درسی علوم انسانی با محتوای اسلامی و بومی کاری صورت نگرفته اما این‌قدر می‌توانم بگویم که کارهای صورت گرفته به هیچ وجه کافی نبوده است.

*این ضعف و نارسایی علمی که به آن اشاره می‌کنید، چطور خودش را نشان می‌دهد؟

 اجازه بدهید برای اثبات نظرم یک مثال عینی بزنم تا ببینید عقب ماندگی ما در حوزه علوم انسانی تا چه اندازه جدی و بحران‌زاست: در همین چند ساله اخیر که ویروس کرونا فراگیر شد، علم پزشکی پروتکل‌ها و دستورالعمل‌های مشخصی داشت که همه جا هم ترویج و تبلیغ می‌شد اما علوم انسانی چه؟! آیا دستورالعمل‌های اخلاقی و معرفتی برای کاستن از آلام ناشی از بیماری کرونا یا مقابله با عوارض روحی آن را هم داشتیم؟! این یکی از آن بزنگاه‌هایی بود که ناکارآمدی و ضعف علوم انسانی خودش را نشان داد و ما این را زیبنده این نظام و انقلاب نمی‌دانیم و معتقدیم که باید در بحث تالیف کتاب‌های درسی دانشگاهی خودمان را با سرعت و درایت به روز کنیم. این‌ها کارهایی است که باید در گذشته انجام می‌شد اما به هر دلیل نشده و تا امروز بر زمین مانده، ما تلاش می‌کنیم که ضعف‌ها و ناکارآمدی‌هایی از این جنس را برطرف کنیم.

*شما از بیانیه گام دوم انقلاب و گفتمان تحول در دولت سیزدهم به مثابه چراغ راه فعالیت‌های سازمان سمت در دوره مدیریت خودتان نام بردید، به نظر شما عمل کردن به این اسناد تا چه اندازه با اصول مندرج در اساسنامه سازمان همخوانی دارد؟

اشاره خوبی کردید چون از قضا رویکرد اساسی من این است که چیزی فراتر از اساسنامه سازمان را تعقیب نکنم. شما اگر به مفاد اساسنامه مراجعه کنید خواهید دید که اهداف و ماموریت‌های مترقی و تعالی‌خواهانه‌ای که برای سازمان تعریف شده به صورتی است که اتفاقاً در طول مفاهیمی مثل بیانیه گام دوم انقلاب و گفتمان تحول در دولت مردمی آیت الله رئیسی قرار می‌گیرد.

من به جدّ معتقدم که با دنبال کردن این مسیر دستاوردهای چشمگیری خواهیم داشت و هدف اصلی‌ام این است که هویت سازمان سمت و مرجعیت علمی آن را احیا کنم.

متاسفانه در طی سال‌ها و بلکه دهه‌های گذشته بسیاری از مأموریت‌های سازمانی سمت از ناحیه دیگران سلب یا غصب شده حالا نمی‌خواهم از کسی نام ببرم اما بدون آن‌که قصد دخالت در کارهای دیگران را داشته باشم معتقدم تمام این مأموریت‌ها باید دوباره به سازمان برگردد.

در یک کلام باید عرض کنم سمت و سوی کلی فعالیت‌های سازمان سمت از این پس رویکردی پیشرو دارد نه رویکرد تبعی-پیروی که متاسفانه در دوره‌هایی دچارش شده و همان‌ها هم رفته رفته حرکتش را کند و در جهاتی متوقف کرده است.

سازمان سمت دیگر منتظر نمی‌ماند که نهادهای مربوطه دانشگاهی بگویند چه متونی و با چه سرفصل‌هایی نیاز دارند بلکه خودش به نحو فعال وارد عرصه می‌شود و ضمن تهیه و تدوین کتاب‌های مورد احتیاج در هر رشته علمی، عرصه‌های ناشناخته و جدیدی را که شاید هنوز رشته‌های درسی‌اش هم تاسیس نشده است را کشف و نیازسنجی می‌کند تا بتواند از طریق تامین نیازهای آتی علمی کشور، نقش راهگشای خودش را ایفا کند.

*شما این برنامه‌ها را با اتکا به کدام ظرفیت‌ها و قابلیت‌های علمی و عملی پیش خواهید برد؟

 به طور کلی ما در سازمان سمت چند ظرفیت اساسی داریم که اعضای هیئت علمی ما که تعدادشان به 30 نفر می‌رسد از مهمترین آن‌ها هستند. این اعضا در قالب 10 گروه پژوهشی عمل می‌کنند که البته باید تقویت شوند.

 گروه‌های تخصصی ما هم یکی دیگر از همان ظرفیت‌های اساسی است که اعضای آن از نیروهای رسمی سازمان سمت نیستند بلکه همگی از اعضای هیئت علمی دانشگاه‌های مختلف کشور شناسایی و انتخاب شدند و در این زمینه حدود 40 گروه تخصصی راه‌اندازی و تعریف کرده‌ایم که بخش زیادی از آن 2400 کتاب تالیفی سازمان محصول فعالیت‌های آن‌هاست.

اما به نظر من در این زمینه استفاده از ظرفیت‌های بالای حوزوی‌ها از آن دست مسائلی است که باید در دوره جدید به آن توجه جدی بشود البته در دوره مرحوم آقای دکتر احمدی تلاش‌های زیادی در این زمینه صورت گرفته و دفتر همکاری حوزه و دانشگاه در قم هم با همین نیت تاسیس شده اما به مرور زمان این توجه به حوزه کمرنگ شده به طوری که تا پیش از آمدن من به سازمان، دفتر قم تنها با 2،3 کارشناس اداره می شد که من با توجه به شناختی که از ظرفیت‌های علمی حوزه قم داشتم یکی از فضلای حوزه را به عنوان سرپرست آنجا انتخاب کردم تا به صورت پیوسته با بیوت مراجع و علما و موسسات علمی حوزه در ارتباط باشد تا بتوانیم از ظرفیت‌ها و آثار خوب نخبگان حوزوی هم بهره ببریم.

* با توجه به اینکه ایجاد تحول و رونق بخشی به تولید کتاب‌های درسی دانشگاهی، متوقف به چابکسازی و همنواختی پیکره سازمانی با آن است در این زمینه چه برنامه‌هایی دارید؟

یکی از مهمترین برنامه‌های مورد نظر در این زمینه ارتقاء معاونت نظارت و تدوین سازمان به معاونت علمی و فناوری است البته این از دغدغه‌های جدی جناب آقای دکتر زلفی گل هم هست و ایشان در همین راستا اقدام به راه‌اندازی معاونت علمی و فناوری در خود  وزارتخانه علوم کردند.

*اساساً این ارتقا سازمانی معطوف به چه هدفی است؟

هدف عمده این است که مباحث کلان مرتبط با حوزه علوم انسانی دانش بنیان را از طریق این معاونت دنبال کنیم که برای آن برنامه‌های متعددی را هم طراحی کرده‌ایم. تشکیل کرسی‌های نظریه پردازی بر پایه کتاب‌های درسی اساتید نیز یکی دیگر از برنامه‌هایی است که می‌تواند ذیل همین معاونت دنبال شود که مقدمات آن هم انجام شده و در این زمینه گفتگوهایی هم با جناب آقای دکتر عبدالحسین خسروپناه داشته‌ام و ایشان این مأموریت را به ما واگذار کرده‌اند که در صورت تمایل اساتید صاحب تالیف، کتاب‌هایشان در قالب کرسی‌های نظریه پردازی ارائه شود.

یکی دیگر از برنامه‌هایی که به صورت جدی در دستور کار داریم نقد تخصصی کتاب‌های درسی موجود است که طرح آن را هم در شورای سازمان به تصویب رسانده‌ایم و به نظر می‌رسد که از طریق برگزاری جشنواره انتخاب بهترین کتاب درسی سال می‌توانیم به کیفیت بخشی به این حوزه کمک قابل توجهی بکنیم.

 در کنار این‌ها برگزاری کارگاه‌های مهارتی برای استادان مبرز و صاحب اندیشه‌ای که با شیوه تدوین و تألیف کتاب‌های درسی آشنایی چندانی ندارند و نمی‌توانند ایده‌های خودشان را در قالب کتاب‌های درسی تنظیم و تدوین کنند نیز می‌تواند بسیار مفید باشد که آن را شروع کرده‌ایم و تا امروز چندین کارگاه تخصصی در سطح دانشگاه‌های شیراز، الزهرا و …برگزار شده است.

*طی قریب به 6 ماهی که از انتخاب شما به عنوان سرپرست سازمان سمت می‌گذرد عمده فعالیت‌هایتان مصروف چه اقداماتی شده و برای رسیدن به این چشم انداز چه ساز و کارهای مشخصی را دنبال کرده‌اید؟

شرح این مطلب مفصل است فقط می‌توانم همین اندازه بگویم که در 6 ماهه گذشته مجبور بودم فکر و عمل را همزمان با هم پیش ببرم یعنی در همان حالی که درباره ابعاد سازمانی و سرمایه انسانی سازمان سمت فکر می‌کردم و می‌خواستم امکانات و ظرفیت‌ها و نقاط ضعف و قوت آن را بشناسم، ناگزیر بودم که کارها را هم پیش ببرم. در اینجا ناچارم بگویم که علیرغم زحمات مرحوم دکتر احمدی و مدیریت پس از ایشان، من زمانی به سازمان آمدم و مسئولیت اداره آن بر عهده‌ام گذاشته شد که سازمان از دوران شکوفایی و درخشانی که برخی در ذهن دارند فاصله گرفته بود و من آن را در شرایطی سخت و با بدهی‌های سنگینی تحویل گرفتم و لازم بود برای آن‌ها هرچه زودتر چاره‌ای اندیشیده شود این بود که ناگزیر از صرف نیروی فکری و اجرایی مضاعفی بودم که خوشبختانه بی‌ثمر هم نبود و در همین مدت کوتاه توانستیم اقدامات قابل ملاحظه و چشمگیری انجام دهیم.

برای نمونه خوب است اشاره کنم که در طول 9 ماهه پیش از مدیریت جدید مجموع فروش کتاب‌ها طبق آمار و اسناد موجود حدود 13 میلیارد تومان بود در حالی که تنها در همین سه ماهه اخیر حضور من چیزی نزدیک به 8 میلیارد تومان فروش کتاب داشتیم که همین آمار کمّی نشان می‌دهد که چه تدابیری اندیشیده شده و چه توانی صرف شده تا بتوانیم کاستی‌های گذشته را جبران کنیم.

در کنار این کار چاپ و انتشار کتاب‌ها هم که تقریباً راکد شده بود سرعت بخشیدیم و توانستیم در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران رکورد خوبی از خودمان ثبت کنیم.

*به نظر شما مهمترین موانع رسیدن به آن اهداف عالیه‌ای که هم در متن اساسنامه سازمان مصرّح شده و هم در برنامه‌های خودتان به آن اشاره کردید، چیست؟

 متاسفانه موانع پیش روی سازمان یکی دوتا نیست، هم پرشمار است و هم متنوع به این معنی که هم در بخش نرم‌افزاری و نیروی انسانی مشکل داریم و هم در حوزه سخت‌افزاری. از یک طرف به دلیل این‌که سازمان نهاد نوپایی نیست و سی و اندی سال سابقه دارد نیروهای انسانی‌اش هم به شیوه مدیریتی سابق خو گرفته اند و به صورت طبیعی برابر تحول مقاومت می شود و از طرف دیگر در تامین نیروی انسانی مورد نیاز با مشکل مواجهیم. البته این حرف معنی گلایه از نیروهای علمی و غیر علمی سازمان نیست و من قدردان زحمات یکایک این عزیزان هستم اما به هر حال هر برنامه تحول خواهانه ای گرفتار مقاومت می شود.

متاسفانه بودجه سازمان در طول سالیان خیلی پایین نگه داشته شده به طوری که اگر بودجه فعلی آن را با بعضی نهادهای مشابه مثل پژوهشگاه‌ها و پژوهشکده‌ها و… مقایسه کنیم می‌بینیم که بودجه امروز سازمان برابر با بودجه 10 سال پیش آن‌هاست بودجه سال گذشته سازمان با حدود 185 نفر پرسنل 25 میلیارد تومان بود و امسال با 12درصد افزایش به 29 میلیارد رسید که این مبلغ کفاف حقوق و دستمزد سالیانه کارکنان را نمی‌دهد وقتی این را بگذارید کنار توقع بالایی که جامعه و عموم دانشگاهیان از ما دارند خواهید فهمید که چه کار دشواری پیش رو داریم الان همه دانشگاه‌ها و مولفین از ما انتظار دارند که کتاب تولید کنیم و اگر چاپ کتاب‌هایمان پایین بیاید همه از ما گله می‌کنند.

متاسفانه سهمیه کاغذ‌مان هم که در گذشته نسبتاً خوب بود اکنون تقریباً به صفر رسیده. اصلاً با این بودجه کلید زدن طرح‌های نوآورانه ممکن نیست. ما برای فعال سازی گروه‌های تخصصی و دفتر قم، گروه‌های پژوهشی پژوهشکده سازمان که 10 گروه است و نیز برای چاپ کتاب‌های چاپ اولی و 800 عنوان کتاب تجدید چاپی، لااقل، به بیش از 15 میلیارد نیاز داریم. این رقم جدای از بدهی‌های سازمان است. سال گذشته در ایام بودجه‌ریزی، برخی از نمایندگان مجلس که از وضعیت سازمان آگاه بودند و فصد کمک به ما را داشتند، از افزایش بودجه سازمان خبر دادند ولی در نهایت هیچ اتفاقی نیفتاد. البته چندی قبل با آقای دکتر علی احمدی در سازمان برنامه و بودجه گفتگوی دوستانه مفصلی کردم و ایشان هم قول مساعد دادند که به ما کمک کنند و خیلی به این کمک امیدواریم چون دستور ریاست محترم جمهور را هم داریم که در آن از سازمان برنامه و بودجه خواسته شده برای تکمیل پروژه‌های نیمه تمام سازمان بویژه ساختمان شماره 2 سازمان با ما مساعدت کنند.

مشکل دیگر ما در بحث نیروی انسانی است، در حال حاضر سازمان با حدود 185 نفر پرسنل اداره می‌شود که از جهت تامین هزینه دستمزد آن‌ها، برای ما زیاد است اما از جهت پاسخگویی به انتظارات علمی و تعداد اعضای هیات علمی کم است. خصوصا در مباحث مربوط به گفتمان و حکمرانی انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و اقتصاد مقاومتی و عفاف و حجاب و اخلاق اسلامی نیاز به جذب هیات علمی داریم که متاسفانه قانون دست و پای ما را بسته است و نمی‌توانیم عضو جدیدی بگیریم البته در این زمینه بیشتر از این که قانون دست و پای ما را ببندد با تفسیرهای دست و پاگیر از قانون که از ناحیه نهادهای نظارتی مشکل داریم چون بعضی از مواد آیین نامه‌ها دست ریاست سازمان را برای تامین نیروی انسانی خودش باز گذاشته اما تفسیرهای تنگ نظرانه از قانون مانع آن می‌شود. تا این لحظه نه فقط موفق به کسب شناسه استخدامی – لااقل برای سه پست مورد نیاز نشدیم – بلکه از جذبِ مامور به سمت هم مشکل داریم.

همه این‌ها را گفتم تا بگویم چه راه سختی در پیش داریم با این حال از لطف خدا غافل نیستیم و یقین دارم که  انشاءالله همه چیز درست می‌شود. هدف نهایی ما اعتلای کلمه حق و تقویت نظام مردم‌سالار اسلامی است و در این راه مقدس هر سختی، آسان و هر بلایی، رحمت است.

به نقل از تسنیم.

احیای آثار و مکتوبات اندیشمندان شیعه کاری مهم اما طاقت‌فرساست

نجف لک‌زایی در دیدار با دبیر علمی کنگره بزرگداشت علامه بهابادی یزدی ضمن تاکید بر ضرورت احیای آثار این اندیشمند گفت: احیای آثار بزرگان جهان تشیع کاری سخت و طاقت فرساست.

به گزارش خبرنگار مهر، حسن عبدی‌پور دبیر علمی کنگره بزرگداشت علامه ملا عبدالله بهابادی یزدی با حجت‌الاسلام والمسلمین نجف لک‌زایی رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دیدار کرد و گزارشی از فعالیت‌های کنگره را ارائه داد و در ادامه با توجه به وجود پژوهشکده‌های مختلف در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی خواهان همکاری پژوهشکده اندیشه سیاسی، مرکز احیای اثار اسلامی و اداره فناوری اطلاعات با دبیرخانه کنگره بزرگداشت علامه ملا عبدالله بهابادی یزدی شد.

حجت‌الاسلام لک‌زایی نیز در این دیدار موضوع احیای آثار و اندیشه‌های دانشمندان شیعی را بسیار مهم ارزیابی کرد و یادآورشد که علیرغم زحمات و خدمات زیاد مراکز احیای آثار تراث شیعه – اما هنوز شخصیت‌های بزرگی در جهان تشیع هستند که باید آثارشان احیا شود.

وی افزود: احیای آثار بزرگان جهان تشیع کاری تخصصی، طاقت‌فرسا و نیازمند تاملات و رایزنی‌های گسترده با مراکز فعال در امر مخطوطات و در اختیار داشتن متخصصان با تجربه این حوزه است. ما از همکاری با کنگره بزرگداشت علامه بهابادی یزدی استقبال می‌کنیم و در این زمینه با پژوهشکده‌های مرتبط رایزنی کنید.

در ادامه جلسه حسن عبدی‌پور با توجه به موفقیت‌های پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در امر هماهنگی و راه‌اندازی تشکل‌های علمی خواهان راه اندازی کنسرسیوم و انجمن مراکز فعال در امر احیای آثار تراث شیعی شد و گفت: همگرایی مراکز احیای تراث و تقسیم کار منطقی و ارائه خدمات به کنگره‌های متفکران اسلامی یکی از خروجی این گونه تشکلات می‌تواند باشد.

همچنین پس از این دیدار دبیر علمی کنگره بزرگداشت علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی با شیخ حسینی، مدیر پژوهشکده اندیشه سیاسی و حجت‌الاسلام اسد علیزاده مدیر مرکز احیای پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به گفت‌وگو نشست. شیخ حسینی در این گفت‌وگو اشاره کرد: درباره اندیشه سیاسی علامه بهابادی یزدی در صورت دستیابی به مستندات باید یک اثر مستقل را تولید کرد.

اسد علیزاده نیز در این دیدار به اهمیت برپایی کنگره بزرگداشت علامه بهابادی یزدی و ضرورت احیای آثار این عالم جلیل القدر پرداخت و گفت: امکان وجود نسخ‌های خطی آثار علامه بهابادی یزدی در ایران و عراق بیشتر است. بدیهی است در صورت دسترسی به تعدد نسخ، به بررسی و تحقیق روی آنها نیاز است. بنابراین شتاب در این کار جایز نیست. می‌توان در این کار از نسخه شناسان مرکز احیای آثار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی بهره برد.

به نقل از خبرگزاری مهر.

?قصّۀ غم‌انگیز شورای‌عالی انقلاب فرهنگی (۲):
نهاد سیاست‌گذار بر منبر موعظه
? مهدی جمشیدی

۵. شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در بیانیۀ خویش نوشته است: «مواجهه با آنچه در جامعۀ ما بی‌حجابی نامیده می‌شود باید هوشمندانه و واقع‌بینانه باشد.»

اوّلاً، چرا به «جامعه» ارجاع می‌دهید؟ موضع خویش را بیان کنید. شما این نوع از پوشش را چه می‌خوانید؟ می‌خواهید بگویید با جامعه، موافق نیستید؟ یا می‌خواهید هزینۀ به‌کاربردن این تعابیر را نپردازدید و در پشت داوری جامعه، پنهان شوید؟

ثانیاً، جامعه، میان «بدحجابی» یا «ضعف حجاب» و «بی‌حجابی» یا «کشف حجاب»، تفاوت می‌نهد، امّا شما به‌عنوان عقلای فرهنگیِ قوم، همین تفکیک حداقلی را نیز نادیده گرفته‌اید. مشخص کنید که مسألۀ کنونی شما چیست؟ ضعف حجاب یا کشف حجاب؟ یا هر دو؟

ثالثاً، باید اکنون به «مواجهۀ هوشمندانه» توصیه کنید یا باید در طول چهل سال گذشته، طرحی می‌نگاشتید که نشانگر مواجهۀ هوشمندانه باشد؟! رسالت شما این است که به‌جای دعوت به هوشمندی، آن را تعریف و شاخص‌بندی کنید تا به طور عینی، به کار بسته شود. همگان می‌دانند که فعالیّت‌های فرهنگیِ هوشمندانه بر فعالیّت‌های فرهنگیِ طبیعی ترجیح دارند، امّا این وظیفۀ شماست که در مقام طرّاحی راهبردها، روح هوشمندی را بدمید، نه این‌که عاملان و مجریان را به آن فرابخوانید.

رابعاً، «مواجهۀ واقع‌بینانه» یعنی چه؟! یعنی واقعیّت اجتماعی، حجاب را برنمی‌تابد؟! ایدئولوژیِ اسلامی و انقلابی، به دیوارِ واقعیّت برخورد کرده است و ناکام مانده است و ازاین‌رو باید از «ایدئولوژی» به نفع «واقعیّت»، عقب نشست؟ یعنی «عینیّت»، آنچنان مقتدر و نیرومند است که خود را بر «ارزش» تحمیل کرده و آن را کنار زده است؟ می‌خواهید «حدنصاب» و «حداقل حجاب» را چه چیزی قرار بدهید؟ ضعف حجاب را به‌عنوان یک واقعیّت اجتماعی پذیرفته‌اید یا برای علاج آن نیز چاره اندیشیده‌اید. ازآنجاکه ضعف حجاب، هم خلاف قانون است و هم خلاف شرع، می‌خواهید با این دو تعارض همزمان، چه کنید؟ از واقعیّت، چه صدایی شنیده‌اید که می‌خواهید ارزش را به آن مقیّد کنید؟ سایش شرع به نفع عرف، «واقع‌بینی» است یا «سکولاریسمِ تدریجی»؟ «معیار» و «محک»، شرع است یا عرف؟ انقلاب در پی تحقّق شرع در متن عرف بود، یا بُرشی از شرع که عرف آن را برمی‌تابد؟ این مواجهۀ واقع‌بینانه، «مواجهۀ گزینشی» با شرع نیست؟

۶. در بخشی از این بیانیه نوشته‌اند: «شورای‌عالی انقلاب فرهنگی از همۀ نهادهای مسئول می‌خواهد که علاوه بر عمل به وظایف قانونی خود، در درجۀ اول با تبیین دیدگاه اسلام و قانون دربارۀ حجاب به تحکیم مبانی اعتقادی بانوان، به‌ویژه نسل جوان، به رعایت این فریضه الهی کمک کنند.»

امّا اکنون دیگر نباید «توصیه» کرد، بلکه باید «گزارش» خواست و «ارزیابی» کرد که نهادهای فرهنگی چه کرده‌اند. نهاد سیاست‌گذار، «منبر وعظ» نیست که زبان به توصیه گشوده‌اید. تقدّم «تبیین» بر «تقنین»، مراعات نشده و آنان که باید پرچم تبیین را به دست می‌گرفتند، به نظاره نشستند و سکوت اختیار کردند. سال‌هاست که چنین است و شما نیز در برابر این بی‌عملی، منفعل بوده‌اید. هیچ بیانیه‌ای از سوی شما صادر نشد که در آن گفته شود نهادهای فرهنگی، چگونه عمل کرده‌اند و شما چه قضاوتی دربارۀ آنها دارید. کجاست عملی که از جدّیّت و ارادۀ انقلابی شما حکایت کند؟ و جالب این‌که پس از سال‌ها ناکامیِ چالش‌زا، باز هم توصیه و موعظه می‌کنید.
از جمله، چرا در مدارس، کسی به پرسش‌های دختران دربارۀ حجاب پاسخ نمی‌دهد؟ چرا به‌جای تبیین و روشنگری، دانش‌آموزان را رها کرده‌اند؟ معاونت پرورشی وجود دارد؟ فعّال است؟ معلمان «قرآن» و «هدیه‌های آسمانی» و «سبک زندگی و تفکّر»، کمترین کمکی به اصلاح ذهنیّت دانش‌آموزان می‌کنند یا بی‌تفاوت هستند؟ آموزش‌وپرورش، اجازۀ گفتگو داده است؟ مجالی را فراهم کرده است؟ مگر جز این بود که از متن مدارسِ رهاشده و سکولار، ضلعی از اغتشاش – که دانش‌آموزی بود – برخاست؟

۷. شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در بیانیۀ خویش نوشته است: «در برخورد با بعضی هنجارشکنی‌ها در مسئله حجاب، مراقب باشند در دامی که دشمنان برای ملت ما طراحی کرده‌اند گرفتار نشوند و در زمین غرب که پیوسته درصدد ایجاد انواع دوگانه‌های سیاسی و اجتماعی میان ملت ماست، بازی نکنند.»

به‌راستی، این‌که «حاکمیّت» با کشف حجاب برخورد کند، موجب شکاف میان «مردم» می‌شود؟ مگر قرار است که بخشی از مردم چنین کنند که در نتیجه با بخش دیگری از مردم، اصطکاک پیدا کنند؟ در یک سوی این معادله، «حاکمیّت» است و در سوی دیگر، «بخشی از مردم». مسأله، مواجهۀ حاکمیّت است با این بخش از مردم، نه مواجهۀ مردم با مردم. آنان که نخستین بار، سخن از شکاف و دو قطبی‌شدن اجتماعی گفتند، غفلت کردند.

https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
https://ble.ir/sedgh_mahdijamshidi

مصاحبه دکتر موسی نجفی با بنیاد شهید حاج قاسم سلیمانی

✅قهرمان از قلب مردم برمی‌خیزد قسمت اول : ?تشییع حاج قاسم ؛جلوه ای از زیست تمدنی اسلامی ?یکی از اتفاقات مهم و غیرقابل چشم پوشی کشور ما در چهل سال گذشته تشییع باشکوه شهید سلیمانی بوده است. از منظر تاریخی و تمدنی چنین تشییع باشکوهی چگونه قابل تحلیل است؟ نسبت جامعه ایران با قهرمانان ملی خود در طول تاریخ چگونه بوده است؟ ?قبل از شروع بحث باید تصریح کنم بنده به ایشان قلبا علاقه‌مند هستم و ارادت دارم و با طرح مباحث نظری در مورد تشییع باشکوه شان قصد دارم به ایشان ادای دین کرده باشم. ?مقدمه‌ای که باید در اینجا بیان کنم این است که شخصیت شهید حاج قاسم سلیمانی را نمی‌توان به‌عنوان یک فرد و تنها در نظر گرفت، بلکه باید او را در جریان انقلاب مدنظر قرار داد. فرض کنیم اگر این تیپ شخصیت با همین ویژگی‌ها فرمانده ارتش سوریه یا فلسطین بود، انقلاب اسلامی در پشت او قرار نداشت باید او را در مختصات دیگری بررسی می‌کردیم؛ به‌طورمثال، احمدشاه مسعود در افغانستان یک قهرمان ملی است ولی در افغانستان نهضت آن مانند انقلاب اسلامی نیست یا نهضت‌های اسلامی که ما آن را به بیداری اسلامی تعبیر می‌کنیم در کشورهایی که رخ می‌دهند در مرحله ابتدایی قرار دارند اما انقلاب اسلامی دیگر یک نهضت نیست، از مرحله نهضت گذشته است و توانست نظام شاهنشاهی را سرنگون کند و خودش نظام تازه‌ای را بنیان نهد. این نظام به سمتی می‌رود که از قوه به فعل تبدیل شود و برخی از ارزش‌های اسلامی را نهادینه کند. درباره حاج قاسم شخصیت ایشان جدا از این انقلاب نیست و باید او را در همین روند و فرآیند دید. در تاریخ اسلام نیز با شخصیتی همچون مالک‌اشتر نخعی روبه‌رو هستیم. یکی از ویژگی‌های مهم مالک‌اشتر این است که او شیعه و از یاران حضرت علی (ع) است. اگرچه این ویژگی بسیار مهمی است اما در جریان حکومت علوی قرار می‌گیرد و بعد از خلیفه شدن حضرت علی(ع) سپهسالار لشکر او شد. ما با سه مالک روبه‌رو هستیم؛ یکی شخصیت شجاعی که ریاضت‌های زیادی کشیده است؛ دوم، مالک اشتری که در جریان علوی دیده می‌شود و در زمان تقیه حضرت همزمان با حکومت خلفای سه‌گانه است و سوم، مالک اشتری که پس از خلیفگی حضرت علی(ع) در کنار او قرار می‌گیرد و در جریان حکومت اسلامی به فعالیت می‌پردازد. سومین بعد شخصیتی او را باید با مختصات حکومت علوی نگریست. مالک اشتر با هر سه جریان قاسطین، مارقین و ناکثین همچون حضرت علی(ع)  در جدال بود. اگرچه می‌توان گفت در جنگ نهروان ایشان دیگر زنده نبودند ولی چون خوارج از دل جنگ صفین بیرون آمدند می‌توان گفت با آن‌ها نیز در جنگ بوده است.

قسمت دوم : ✅در مورد شهید سلیمانی هم همین تحلیل قابل ارائه است: بعد اول اینکه شخصیت فردی بسیار خوبی دارند و منحصربه‌فرد هستند که الان بیشتر به همین‌ها پرداخته می‌شود که با رزمندگان چه رفتاری داشتند یا با خانواده خود انسان متواضعی بودند و به مظلومان کمک می‌کردند.  قاسم سلیمانی دیگری هم داریم که فرمانده جنگ است و در مسیر رهبری حرکت می‌کند؛ و سومین وجه یک قاسم سلیمانی دیگر هم داریم که فرمانده لشکر قدس است و صفات فردی او در این نقش بیشتر جلوه می‌یابد و این سه قاسم سلیمانی است. سپاه قدس نیرویی است که در کنار جمهوری اسلامی قرار دارد که تحول تمدنی ایجاد کرده است. پیش از آن واحد برون مرزی سپاه حتی جنبه‌های منفی هم داشت و اطرافیان آقای منتظری هم در آن بودند که زمانی دردسرساز شد ولی حاج قاسم توانست با یک برنامه‌ریزی اعتماد مسلمانان را جلب کند و به بازسازی جایگاه سپاه بپردازد. همین برنامه‌ریزی داشتن و اینکه ایشان به‌درستی خلأ انقلاب را در بعد بین‌المللی آن حس کرد جنبه تمدنی داشت. انقلاب اسلامی خودش یک انقلاب ۱۰۰درصد ایرانی نیست، مرکز آن ایران است. از این جنبه شبیه انقلاب فرانسه است، این انقلاب به ایران یک قدرت بین‌المللی داده است، مانند انقلاب فرانسه که به فرانسه یک قدرت بین‌المللی داد و قدرتی که داده است فرانسوی نیست، از جنس جهان است. ایران هم همینطور است، قدرتی که از انقلاب گرفته قدرتی ایرانی نیست، جنسی مکتبی دارد. درست است که پایگاه آن ایران است و ایرانی‌ها آن را حمایت می‌کنند اما جنس آن جهانی است، از جنس اسلام است و اسلام نیز وطن نمی‌شناسد ولی فعلا با ایران شناخته می‌شود؛ مانند انقلاب فرانسه که با فرانسه شناخته می‌شود ولی نمی‌توان به آن انقلاب فرانسوی گفت. سردار سلیمانی نیز باید در این مختصات دیده شود، ایشان توانستند بین انقلاب اسلامی و جنبه ایرانیت آن وجه اشتراک به دست بیاورند. قهرمان ملی بودن او نیز در همین جا دیده می‌شود. او توانسته است درحالی‌که بعد جهانی دارد، بعد ایرانی خودش را هم نشان دهد. او از منطقه‌ای هم برمی‌خیزد که در دعواهای ملی ایران نقش مهمی نداشته، همیشه اصفهان، تبریز، تهران، شیراز و … در این کشمکش‌های سیاسی و ملی دیده می‌شدند و از جایی ظهور کرده که قبلا در این چالش‌ها نبوده است. او قهرمان ملی است که از کرمان برخاسته و شخصیتش همه ایران را فرا گرفته است، این نیز برمی‌گردد به ویژگی انقلاب اسلامی ایران بودن آن و هر دو جنبه‌اش با هم رشد کرده است. باید او را سه قاسم سلیمانی بشناسیم ولی در مجموعه و محدوده انقلاب اسلامی در همه ابعاد انقلاب هم نهضت هم نظام و هم تمدن باید به آن نگاه شود. ?برخی از روشنفکران و متفکران فعلی جامعه ما اصرار دارند شخصیت شهید سلیمانی را از جریان انقلاب و نظام جدا کنند و سپس به تحلیل آن بپردازند. در واقع صرفا مولفه های ملی را در تحلیل خود دخالت می دهند نه اسلامی و ایدئولوژیک را. این مقوله چگونه قابل نقد است؟ ? کسانی که چنین حرفی می‌زنند که قاسم سلیمانی فقط یک قهرمان ملی است اسلام را نشناخته‌اند، تشیع و اسلام مرزی نیستند و نمی‌توان آن‌ها را در مرز محدود کرد؛ کما اینکه انقلاب فرانسه ادعای وطنی ندارد.

قسمت سوم  ?دوم اینکه اندیشه هایی از این دست _ مثل مقوله ی ایرانشهری _ که این افراد مطرح می‌کنند جنبه بین‌المللی ندارد و داخلی است. آن‌ها این قهرمان ملی را محدود می‌کنند به یک کشور. بلاتشبیه مثلا چگوارا شخصیتی مربوط به حوزه آمریکای لاتین است اما کمونیست‌ها او را چهره چریک جهانی کردند. اندیشه ایرانشهری از اسم آن مشخص است که ایرانی است و برگشتی هم به قبل از اسلام دارد، چگونه می‌توان اسلام ۱۴۰۰سال را در ذات ایرانی جست‌وجو نکرد و آن را نادیده گرفت. در اندیشه ایرانشهری یک نوع نژادپرستی وجود دارد اما فقط ایرانی در نظر گرفته می‌شود و غیرایرانی خیر. درصورتی‌که وقتی ما از انقلاب اسلامی صحبت می‌کنیم یک مسلمان آفریقایی، مراکشی یا عرب یا اندونزیایی هم همان قدر خود را سهیم می‌دانند و این حرکت را ایران شروع کرده و افتخار برچسب‌های آن بر دوش ایرانی است و به ایران و ایرانی بیشتر قدرت می‌دهد. جنبه ایرانی بودن آن بیشتر اینگونه نشان داده می‌شود. مثلاً اسرائیلی‌ها که با ما مشکل دارند و با قاسم سلیمانی به‌خاطر جنبه انقلاب اسلامی بودن قاسم سلیمانی مشکل دارند که آن‌ها را می‌ترساند وگرنه آن‌ها با ایرانی بودن و ملی‌گرایی ما مشکلی ندارند. ?دومین نکته در مورد بحث تمدنی است. یکی از ویژگی‌های تمدن این است که هرچه تمدنی عمیق‌تر و اصیل‌تر باشد، زیست تمدنی آن وسیع‌تر می‌شود یعنی از ملیت‌های مختلف تشکیل می‌شود؛ مثلاً تمدن غرب به‌عنوان یک رقیب یا یک هژمونی جهانی فعلا وجود دارد، چه تمدن‌هایی مثل آلمانی، انگلیسی، فرانسوی و غیره ذیل زیست تمدنی غرب جمع می‌شوند. تمدن اسلامی چه به معنی گذشته و چه چیزی که الان جمهوری اسلامی آن را بنا نهاده است زیر یک ملت قرار نمی‌گیرد. در تمدن اسلامی گذشته، ایرانی‌ها، اعراب، آفریقایی‌ها و غیره بودند؛ مثلاً تا جایی که اسلام پیشرفت داشت مثلاً تا اندلس، ابن‌رشد، ابن‌خلدون، ابن‌عربی، فارابی و غیره همه از ملیت‌های مختلف برخاستند؛ این خود نشان از تمدن اسلامی است. وقتی از نظام جمهوری اسلامی صحبت می‌کنیم یعنی ایران وقتی از تمدن جمهوری اسلامی صحبت می‌کنیم یعنی همه دنیا، هر جایی که مسلمانی وجود دارد. در قضیه شهید سلیمانی جنبه بین‌المللی آن در تشییع جنازه ایشان بیشتر از همیشه رو شد؛ البته در زندگی ایشان نیز می‌بینیم که چه در فلسطین و چه در جاهای دیگر با استکبار مقابله کرده است ولی در تشییع این کاملاً جلوه کرد. در عراق، سوریه، افغانستان، فلسطین، بحرین و همه جا خود را نشان داد؛ این زیست تمدنی شبیه راهپیمایی اربعین شد و جنبه تنوع ملیت‌ها خود را به ‌خوبی نشان داد. در راهپیمایی اربعین، اگرچه مخصوص شیعیان است ولی در همین راهپیمایی، ما حتی مسیحیان را هم می‌بینیم که می‌آیند.  ?این مقوله در مراسم تشییع امام‌خمینی(ره) نیز خودش را نشان داد. برخی می‌خواهند زیست انقلاب اسلامی را محصور کنند و می‌گویند این فقط انقلاب شیعی است، درصورتی‌که نه شیعی نیست، بلکه اسلامی است و منحصر در تشیع نیست. با تلاش‌های ایشان در فلسطین یا در کشورهای دیگر و حتی در افغانستان که آن‌ها همه شیعه نیستند و ظاهراً ایشان در هندوستان برای غیرمسلمانان نیز فعالیت داشت. زیست تمدنی انقلاب اسلامی در شخصیت ایشان شکل دیگری از خود را نشان داد. شهادت ایشان به دست ترامپ نیز به نوعی مواجهه تمدنی اسلام و غرب شد و چون قاتل ایشان نفر اول غرب و رییس‌جمهور آمریکا بود این تقابل به‌طور کامل دیده شد.  در تشییع جنازه بروز این تقابل در لایه‌های مردمی و عیان دیده شد. آنان خواستند که این قضیه را به‌وسیله تروریست‌ها پنهان کنند ولی نتوانستند. اینکه ابومهدی هم همراه ایشان بود نوعی وحدت در بین ایران و عراق ایجاد کرد اما ابومهدی جزو انقلاب اسلامی حساب نمی‌شود. عکس ابومهدی در کشورهای دیگر دیده نمی‌شود و حاج قاسم تنهاست. در ایران و عراق عکس این دو کنار هم قرار می‌گیرد ولی در کشورهایی مانند فلسطین و جاهای دیگر عکس تنها شهید سلیمانی وجود دارد. همین نشان می‌دهد که شخصیت او ورای انقلاب اسلامی و در مختصات زیست تمدنی شناخته می‌شود و مثلاً در افغانستان ابومهدی اصلاً شناخته‌شده نیست. ابومهدی هم سردار انقلاب اسلامی در عراق است ولی ایرانی بودن سردارسلیمانی شاخصه اصلی اوست. اینکه سردار سلیمانی بیشتر دیده شد و ابومهدی با اینکه فرد متفکری است در حاشیه قرار می گیرد،  به زیست حاج قاسم و زیست تمدنی انقلاب اسلامی برمی‌گردد.

قسمت چهارم ?تشییع جنازه نوعی اظهار ارادت به قهرمان ملی است. در ۳۰۰سال اخیر نسبت بین مردم و قهرمانان ملی را چگونه تعریف می‌کنید؟ چگونه مردم آنها را استقبال، بدرقه و تشویق می‌کردند؟ ?قهرمانان ملی ما اغلب سرنوشت دردناکی داشتند. آن‌ها مرتباً مورد بغض و کینه اطرافیان حکومت‌ها قرار می‌گرفتند. معمولاً برخی کینه‌توز، حقیر و بخیل‌اند و از اینکه این افراد به‌یکباره شاخص می‌شدند حسادت می‌کردند و در بسیاری از موارد از سر توطئه و سعایت کشته می‌شدند. مثلاً رئیسعلی دلواری آن هم با توطئه و در اثر سعایت دیگران کشته شد و یک آدم خودفروخته او را شهید کرد. آن‌ها با مظلومیت کشته شدند و بعد به‌مرور زمان ابعاد شخصیتی‌شان شناخته شد. آن‌ها اوج گرفتند چون سعایت‌ها کنار رفت و چهره‌شان بیشتر مشخص شد. نکته مهم دیگری که در بین این سرداران ملی ازجمله ستارخان، رئیسعلی دلواری و حتی میرزا کوچک‌خان مشاهده می‌شود آن است که بیگانگان به استقلال ملی آن‌ها چشم داشتند و جلوی اجنبی آن‌ها قدعلم کردند؛ برای مثال، ستارخان به جمله‌ای اشاره می‌کند که در محاصره تبریز از زنی شنیده بود که می‌گفت خاک می‌خوریم ولی خاک نمی‌دهیم و این جمله او را متاثر کرده بود چو او فردی برجسته بود. این سرداران از دل مردم برخاسته‌اند. در مقاطعی سعی شد این قهرمانان ایدئولوژیک شوند، جناح سکولار مشروطه تلاش داشتند تا ستارخان را در مقابل علمای مشروطه قرار دهند ولی این اتفاق نیفتاد چون این سرداران اغلب افراد مذهبی بودند؛ مثلاً رئیسعلی دلواری نیز فرد متدینی بود و آن‌ها نسبت‌به علما ارادت داشتند. مردم به این افراد باوری داشتند که در آن‌ها حس عزت‌طلبی و قهرمانی را زنده می‌کرد. در شخصیت قاسم‌سلیمانی این حس دوباره زنده شد. وجه شبه قاسم سلیمانی با قهرمانان ملی مانند رئیسعلی دلواری، ستارخان و میرزا کوچک‌خان این بود که دوباره حس عزت‌طلبی را در بین مردم زنده کرد و او نیز به دست بیگانگان کشته شد. مردم می‌خواهند نفرت خود را از بیگانه نشان دهند، این‌ها اصیل‌اند چون با بیگانه مقابله کردند و مردم این را خوب درک می‌کنند. یکی از انگیزه‌های تشییع میلیونی حاج‌قاسم عزت‌طلبی در برابر بیگانه است. ملت ایران حالت سلحشوری دارند چون ملتی قدیمی هستند و تحمل نمی‌کنند که بیگانه‌ای که توپ و تانک دارد به خاک آن‌ها تجاوز کند. در تشییع جنازه شهید سلیمانی کسی شناسنامه‌اش را نشان می‌داد که هیچگاه رأی نداده ولی در تشییع جنازه او شرکت کرده بود؛ زیرا حس غرور ملی او زنده شده بود. مردم به فردی که پاکدست است و از خانه و کاشانه خود حفاظت می‌کند و به بیگانه حساس است علاقه‌مند هستند. زمانی به آقای ظریف نسبت قهرمان دیپلماسی داده بودند، در کانالم نوشتم که با سکه نمی‌توان قهرمان‌سازی کرد و این کار در دست دولت‌ها نیست. قهرمان از قلب مردم برمی‌خیزد کما اینکه قهرمان‌تراشی آن‌ها فروریخت، هم برجام آن‌ها و هم خودشان. باید جنبه بیگانه‌ستیزی در او پدیدار شود. قهرمان‌تراشی هرگز جواب نمی‌دهد، مردم اگر نخ اجنبی در لباس کسی باشد تشخیص می‌دهند چون حساس هستند.

قسمت پنجم: ?میزان علاقه و دلبستگی مردم به جایگاه و شخصیت شهید سلیمانی از لحاظ هویتی چگونه قابل تبیین است؟ ? هویت چند شاخه دارد؛ هویت قومی، هویت ملی و هویت دینی. او از کرمان برخاسته بود اما کرمان دارای قومیت خاصی نیست. شاید کرمانی‌ها او را بیشتر دوست داشته باشند ولی کرمانی بودن چندان مهم نیست چون کرمانی‌ها دنبال جدایی‌طلبی نیستند و خود را جدا از هویت ملی نمی‌دانند و کرمانی‌ها مرزنشین نیستند. هویت‌های قومی ذیل هویت ملی مطرح می‌شوند. هویت قومی در ایران اینقدر قدرت ندارد که بتواند هویت ملی را زیر سوال ببرد. خیلی‌ها می‌خواهند این کار را بکنند مانند پان‌ترکیسم‌ها، پان‌عربیسم‌ها و غیره اما شکست خورده‌اند. هویت ملی ایشان به‌خوبی دیده شد و به‌خاطر کرمانی بودن یا نبودن کسی در تشییع ایشان شرکت نکرد و تشییع جهانی او برخاسته از هویت دینی او بود. هویت قومی کمرنگ و سپس هویت ملی و دینی پررنگ وی باعث شد که همه با هر نگرشی به‌ دنبال جنبه هویتی موردنظرشان خود را به حاج قاسم گره زدند. انقلاب اسلامی هم با هویت ملی و دینی دیده می‌شود. وقتی سخن از انقلاب اسلامی ایران است هویت ملی دیده می‌شود ولی وقتی می‌گوید هویت خود انقلاب اسلامی؛ جهانی است. این جنبه‌ها در مقابل هم نیستند بلکه مکمل هم هستند. ?جامعه ایران بعد از قاسم سلیمانی بدون قهرمان شده است؟ ?هیچ جامعه‌ای بدون قهرمان نمی‌شود و فعلا قاسم سلیمانی با مشخصه‌های موردنظر این عصر و نسل جایگاه قهرمان ملی را دارد و حس عزت‌طلبی را مردم را اقناع و اشباع کرده ولی ممکن است نسل‌های بعدی قهرمان خودشان را بنابر نیازهای جامعه خود بخواهند و ۵۰سال بعد قهرمان تازه‌ای که ممکن است نظامی نباشد و روحانی یا دانشمند و … باشد، ظهور کند. این پروسه‌ها تاریخی است و در گذر زمان از بین نمی‌رود. نه آنکه کسی بیاید و جای او را بگیرد، بلکه جایگاه او وجود خواهد داشت.

 

دولت‌سازی یکی از شئون ولایت فقیه است

رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دولت‌سازی را یکی از شئون ولایت فقیه دانست و تعمیق اندیشۀ رهبری و اتصال آحاد امت اسلامی به رهبر را یکی از مهمترین وظایف دولت برشمرد:

در ابتدا حجت الاسلام لک‌زایی با دو رویکرد فلسفۀ سیاسی و جامعه‌شناسی سیاسی مفهوم دولت‌سازی را مورد بررسی قرار داد.

وی در ادامه سخنانش از رویکرد فلسفۀ سیاسی با اشاره به تمثیل فارابی در بحث طب و سیاست مسئولیت دولت را تأمین سلامت روحی و معنوی جامعه دانست و افزود: در نسبت با این وظیفه دولت‌ها به دو دستۀ فاضله و غیرفاضله تقسیم می‌شوند. دولت فاضله سعادت دنیا و آخرت را می‌شناسد و به علم خود عمل می‌کند اما دولت غیرفاضله فقط خیر دنیا را دنبال می‌کند.

ویبر اساس الگوی دولت نبوی هشت مؤلفه برشمرد: ۱- رهبری فاضله (ولایت فقیه جامع الشرایط)، ۲- سیاست فاضله، ۳- دولت فاضله، ۴- فن فرمانروایی فاضله، ۵- امت فاضله، ۶- انسان فاضل، ۷- دین فاضله (قرائت کامل و جامع از دین)، ۸- علم سیاست فاضله.

در بحث تجربۀ دولت‌سازی در جمهوری اسلامی ایران از منظر فلسفۀ سیاسی، پیشنهاد وی این بود که باید بر انواع دولت در فلسفۀ سیاسی متمرکز شویم.

در ادامه، از رویکرد جامعه‌شناسی سیاسی با طرح نظریۀ ماکس وبر به تحلیل دولت در جمهوری اسلامی پرداخت. وبر از منظر فردگرایانه وارد بحث می‌شود و محرّک‌های رفتاری را به سه دستۀ ۱. سنتی، ۲. احساسی و ارزشی، ۳. عقلی و قانونی تقسیم می‌کند. بر همین اساس سه مدل سنّتی ( اعمّ از دینی و غیردینی)، کاریزماتیک و قانونی را در مورد دولت‌ها ارائه می‌دهد. پیش‌فرض وی این است که دولت کاریزما چندان دوام نمی‌آورد و به سمت سنّت‌گرایی یا قانون‌گرایی حرکت می‌کند.

وی تصریح کرد: امام گرچه شخصیت کاریزماتیک بود و یک انقلاب کاریزماتیک را محقق کرد، اما از ابتدا در پی تشکیل یک نظام قانونی بود و حتّی پیش از پیروزی انقلاب دستور داد پیش‌نویسی برای قانون اساسی تهیه کنند. بعد از پیروزی انقلاب هم بلافاصله تلاش کرد نظام قانونی و دولت جدید مستقر شود که این در بین انقلاب‌های دنیا بی‌نظیر است. دولتی که تأسیس شد طبق رویکرد وبری دولتی قانونی با مدل دموکراتیک و مردم‌سالارانه و البتّه مبتنی بر دریافت‌ها و  ارزش‌های دینی بود.

استاد دانشگاه باقرالعلوم(ع) در بخش دیگری از این نشست به ارزیابی دولت قانونی از منظر فلسفۀ سیاسی پرداخت.

از نظر وی ما با نگاه فلسفه سیاسی وارد تجربۀ دولت‌سازی نشده‌ایم و در علم و دانش و نظر که مهمترین مؤلفۀ دولت‌سازی هستند دچار ضعف هستیم.

رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دولت‌سازی را یکی از شئون ولایت فقیه دانست و تعمیق اندیشۀ رهبری و اتصال آحاد امت اسلامی به رهبر را یکی از مهمترین وظایف دولت برشمرد. به بیان دیگر، از منظر فلسفۀ سیاسی یکی از مؤلّفه‌های دولت‌سازی در جمهوری اسلامی تعمیق اندیشۀ ولایت است و تعمیق این اندیشه باعث انسجام میان امت و ارکان دولت با رهبری می‌شود.

وی تأکید کرد که رفع ظلم و اقامۀ عدالت توسّط دولت زمانی اتفاق می‌افتد که در دانش دولت‌سازی پیشرفت کنیم، اندیشۀ ولایت تعمیق یابد و فضیلت‌گستری تحقق پیدا کند. جامعۀ اسلامی زمانی شکل می‌گیرد که دولت اسلامی باشد و برای این کار ابتدا باید دانش لازم را تولید و این دانش عبارت است از معرفی اسلام در تمامیت خود.

از نظر وی نظریۀ کنونی پیرامون دولت‌سازی یک نظریۀ التقاتی است و باید در خصوص نظریۀ دولت اسلامی به اجماع برسیم، البته برای دست‌یافتن به چنین نظریه‌ای در کنار بهره‌گیری از آموزه‌های وحیانی، تجارب نبوی و علوی و ذخایر اندیشۀ اسلامی، از تجارب بشری هم می‎توان استفاده کرد. لازم است پرسش‌هایی که این نظریه باید به آن پاسخ دهد به صورت شفاف مطرح شود. دولت فاضله را باید متناسب با شرایط روز و به شکل میان‌رشته‌ای از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، فلسفۀ سیاسی، فقه سیاسی و کلام سیاسی تعریف کرد. برای این کار، نخستین مرحله، تولید دانش متناسب با هر یک از این گام‌ها است.

به نقل از مهر.

در خانه‌های تیمی مجاهدین چه می‌گذشت؟

تصویر واقعی خانه‌های تیمی سازمان مجاهدین خلق

براساس تصویر ارائه‌شده توسط سازمان مجاهدین خلق، خانه‌های تیمی خانه‌هایی بودند که اعضای آنها با برگزیدن زندگی ریاضتی و دل کندن از همه مواهب دنیوی خود را برای مبارزه با رژیم پهلوی آماده می‌کردند و درنهایت در فرآیند مبارزه کشته می‌شدند. اما آیا به‌راستی این تصویر واقعی خانه‌های تیمی سازمان مجاهدین خلق است یا اینکه زیر این لایه، مسائل دیگری وجود داشت؟
تصویر واقعی خانه‌های تیمی سازمان مجاهدین خلق
«تیراندازی مداوم چریک‌های مسلح به‌سوی مأموران ساواک و پلیس و مبارزه تا آخرین قطره خون و یا خوردن سیانور و به استقبال مرگ رفتن.» این تصویری است که همواره اعضای سازمان مجاهدین خلق در پیش از انقلاب اسلامی سعی داشتند از خانه‌های تیمی خود در اذهان عمومی جا اندازند؛ خانه‌هایی که اعضای آن با برگزیدن زندگی ریاضتی و دل کندن از همه مواهب دنیوی خود را برای مبارزه با رژیم پهلوی آماده می‌کردند و درنهایت در فرآیند مبارزه کشته می‌شدند. اما آیا به‌راستی این تصویر واقعی خانه‌های تیمی سازمان مجاهدین خلق است و یا اینکه زیر این لایه به‌ظاهر زیبا مسائل دیگری وجود داشت؟ طرح چنین سؤال‌هایی سبب شد تا تلاش کنیم تا در این نوشتار این مسائل را مورد بررسی قرار دهیم.

بعد از قیام 15 خرداد 1342 و سرکوب هرگونه فعالیت مسالمت‌آمیز توسط رژیم پهلوی، سه نفر از جوانانی که سابقه نزدیکی به سران نهضت آزادی داشتند، به نام‌های سعید محسن، محمد حنیف‌نژاد و عبدالرضا نیک‌بین به این نتیجه رسیدند که دیگر روش‌های متداول فعالیت سیاسی تأثیری بر روند تصمیم‌گیری رژیم  پهلوی نداشته و باید شیوه جدیدی برای مبارزه اتخاذ کنند. براین اساس آنها با ایجاد سازمان چریکی که بعدها عنوان سازمان مجاهدین خلق را برای آن برگزیدند، مبارزه مسلحانه را به‌عنوان یگانه راه تغییر کشور انتخاب کردند. سازمان بعد از مدتی به این نتیجه رسید که تربیت نیروی مبارز نیازمند چریک تمام‌وقت و آموزش دوره‌های فشرده به آنها در خانه‌های تیمی است. همین مسئله سبب شد تا این مسئله در دستور کار آنها قرار بگیرد.

طاهرزاده (فیروز) از اعضای اولیه سازمان مجاهدین، که ارتباط نزدیکی با حنیف‌نژاد رهبر این سازمان داشته، درباره خانه‌های تیمی می‌گوید: «با تدوین اصول تشکیلاتی گرایش به ایجاد خانه‌های جمعی که سرآغاز ایجاد خانه‌های تیمی در شهر بودند، آغاز شد. خانه‌های جمعی در از بین بردن اقتضائات زندگی شخصی و ایجاد روح جمعی و پیوستگی با سازمان نقش بسیار مهمی داشت. در خانه‌های جمعی فرآیند همسازی اعضا شروع شد. با تشکیل خانه‌های جمعی سعی می‌شد تا ضربه‌پذیری تشکیلات کاهش بیابد».1

سازمان مجاهدین در آن زمان به‌منظور برقراری امنیت در خانه‌های تیمی اقدام به انتشار جزوه‌ای با عنوان «سازمان‌دهی و تاکتیک‌ها» کرد. در بخشی از این جزوه آمده است: «هر خانه تیمی به‌منزله پایگاه چریک است. هر پایگاه باید یک فرمانده و معاون داشته باشد. فرمانده باید کلیه اعمال و رفتار افراد تیم را دقیقا زیر نظر داشته» باشد؛ همچنین در جای دیگری از جزوه بر لزوم اطاعت بی‌چون‌وچرا از فرمانده خانه تیمی تأکید می‌شود. «مسئول تمام قوانین انضباطی و تاکتیکی تیم، فرمانده می‌باشد و تمام اعضا موظف‌اند که دستورات امنیتی و قوانین انضباطی تیم را حتی به‌صورت دگم اجرا نمایند و به‌هیچ‌وجه حق ندارند اصول قبول‌شده پایگاه را زیر پا بگذارند.»2

محسن نجات‌حسینی، از اعضای سابق مجاهدین، هم درباره خانه‌های تیمی می‌گوید: «در خانه‌های جمعی افراد بر همه جنبه‌های زندگی هم نظارت کرده و از یکدیگر انتقاد می‌کردند. وقت باارزش‌ترین سرمایه بود که هر کس آن را در اختیار سازمان قرار می‌داد. هر عضوی یک بیلان کاری روزانه داشت که باید آن را در اختیار مسئول بالاتر قرار می‌داد. در این بیلان چگونگی گذراندن هر شبانه‌روز به‌طور دقیق نوشته می‌شد؛ اینکه چند ساعت از روز در کار تشکیلاتی گذشته است. کسی که ساعت بیشتری کار تشکیلاتی کرده بود، کارنامه بهتری داشت».3

نجات‌حسینی سپس می‌گوید که داشتن علایق عاطفی در خانه‌های تیمی ممنوع و کاری ناپسند بوده؛ چراکه این مسئله سبب می‌شده تا تمام نیروی افراد در اختیار سازمان قرار نگیرد. بر اساس روایت نجات‌حسینی سازمان از خانه‌های تیمی به‌عنوان وسیله‌ای برای کنترل تمام جنبه‌های زندگی افراد و قطع ارتباط آنها با دنیای بیرون استفاده می‌کرده است تا از این طریق آنها به افرادی تبدیل شوند که فقط خود را متعلق به سازمان بدانند. او می‌گوید: «اگر عضوی احساسی عاطفی نسبت به بستگان خود نشان می‌داد، به‌شدت مورد انتقاد و سرزنش قرار می‌گرفت. از دیدگاه ما یک فرد انقلابی باید بر همه غرایز و عواطف خود چیره می‌شد».4

احمد احمد هم از اعضای سابق سازمان روایت می‌کند که مجاهدین وقتی در خانه‌های تیمی روابط عاطفی افراد متأهل را می‌دیدند، سعی می‌کردند تا با انواع ترفندها این روابط را تضعیف کنند
به غیر از این، مسائل اخلاقی یکی دیگر از مشکلاتی بود که همواره سازمان با آن در خانه‌های تیمی روبه‌رو بود. محمد گرگانی، از اعضای سابق سازمان، دراین‌باره می‌گوید: «اگر مردی مسئول دخترخانمی می‌شد، باید دو مسئله را با هم جمع می‌کرد: از یک‌سو مسئولیت سازمانی و رابطه عاطفی بین فرد و مسئولش بود. از سوی دیگر روحیه انقلابی و استقلال خودش را باید حفظ می‌کرد. این کار اقتضا می‌کرد که رابطه او با این خانم در سطح یک موضوع انقلابی مربوط با منافع کل کشور باشد. حفظ این مرزها و حدود، گاه ذهن بعضی افراد را مشغول می‌کرد به‌ویژه دخترها بعضی جوان و ازدواج‌نکرده بودند و احساساتی سرریزشده داشتند».5

احمد احمد هم از اعضای سابق سازمان روایت می‌کند که مجاهدین وقتی در خانه‌های تیمی روابط عاطفی افراد متأهل را می‌دیدند، سعی می‌کردند تا با انواع ترفندها این روابط را تضعیف کنند تا افراد فقط خود را در اختیار سازمان قرار دهند. او می‌گوید که فردی به نام پرویز در سازمان بود که به او گفته شده تو به همسرت خیلی وابسته هستی، سپس به او دستور می‌دهند تا با یکی از دختران سازمان دوست شود و این مسئله را به‌گونه‌ای جلوه دهد تا همسرش متوجه این مسئله شود. همین اقدام سازمان سبب از هم پاشیدن خانواده او می‌شود.6

حجت‌الاسلام شجونی در خاطرات خود می‌گوید: «تفسیر قرآن آنها عجیب بود. چطور می‌شود که دو، سه تا دختر نمازخوان و با حجاب و دعای کمیل، به مدت شش ماه با پسران جوان، در یک خانه تیمی زندگی کنند و برایشان مشکلی هم پیش نیاید؟! اینها این آیه را به خورد این دخترها می‌دادند که “ولایبدین زینتهن الا لبعولتهن” ما می‌گوییم مواضع زینت را، که بالای گردن و بالای دست‌ها باشد، نباید جز به شوهرهایشان نشان بدهند، اما اینها جور دیگر معنا می‌کردند و می‌گفتند: “بعولتهن” را به معنای “شوهر” نمی‌گرفتند، بلکه به معنای “هم‌سنگر” می‌دانستند و می‌گفتند زن‌ها نباید مواضع زینتشان را به کسی نشان بدهند مگر به هم‌سنگرها».7

بررسی‌ها نشان می‌دهد که سازمان از خانه‌های تیمی به‌منظور بازسازی فکری افراد به‌منظور تبدیل آنها به افرادی مطیع استفاده می‌کرده است. در خانه‌های تیمی با یک برنامه تدریجی سعی می‌کردند تا نحو نگرش فرد به جهان را تغییر دهند. نامتعادل کردن حس خویشتن فرد، واردکردن شدید فرد به بازخوانی تاریخ زندگی‌اش و به‌طور ریشه‌ای عوض کردن جهان‌بینی‌اش و قبول صور جدید واقعیت و انگیزه‌هایش و به‌وجود آوردن وابستگی به سازمان در فرد و متعاقبا تبدیل فرد به مأمور صفوف اول سازمان ازجمله تاکتیک‌هایی بود که سازمان در خانه‌های تیمی آنها را به کار می‌بست.8

درمجموع بررسی روند حاکم بر خانه‌های تیمی مجاهدین نشان می‌دهد که هرچند این سازمان این خانه‌ها را با هدف تربیت کادر مبارز تمام‌وقت ایجاد کرد، اما در عمل از این خانه‌ها برای از بین بردن شخصیت افراد و تبدیل آنها به افرادی که بی‌چون‌وچرا از دستورات سازمان اطاعت می‌کردند، استفاده شد. سازمان برای دستیابی به این هدف سعی می‌کرد تمام روابط عاطفی افراد با خانواده و نزدیکانشان را از بین ببرد. همین مسئله سبب می‌شد تا اعضای سازمان دچار آسیب‌های عاطفی و روحی شدیدی بشوند؛ به‌طوری‌که بسیاری از آنها بعد از دستگیری توسط ساواک از خود ضعف نشان داده و اطلاعات سایر اعضا را لو می‌دادند.

مریم قجر عضدانلواز از دریچه پنجره‌ای کوچک، به جمع فشرده آن سوی پنجره گل هدیه می‌دهد


مریم قجر عضدانلو از دریچه پنجره‌ای کوچک، به جمع فشرده آن سوی پنجره گل هدیه می‌دهد. این تصویر نمادی روشن از مناسبات اعضای سازمان با رهبری آن است.

به نقل از موسسه پژوهشکده تاریخ معاصر.

دکتر مجتبی زارعی خطاب به کارگزاران نظام:

✍?نامه  انتقادی به کارگزاران نظام  ؛ سلام علیکم ، رهبر حکیم انقلاب دهها بار بر ضرورت توجه به ایران تآکید کردند؛  در دهه اخیر نیز بارها گفتند اگرکسی رهبری را و ج..ا.ا را هم قبول ندارد می تواند ایران رامحور کنش های  خود قراردهد با این ترک فعلِ کارگزاران نظام در تحقق ظرفیت های این فرمان ،شاید زمان ورود سازمان بسیج مستضعفین به مفهوم ایران است. https://mobile.twitter.com/MojtabaZarei50

https://mobile.twitter.com/MojtabaZarei50

 

«آشوب‌سازی بیگانگان در ایران، بستر‌ها و پیامدها» در گفت‌وشنود با دکتر مظفر نامدار- بخش نخست
آشوب‌های دو ماهه اخیر ایران، بسا تحلیلگران را به بازخوانی این پدیده در تاریخ معاصر کشورمان واداشته است. در گفت‌وشنود پی آمده – که آغازین بخش از آن را پیش‌رو دارید- دکتر مظفر نامدار، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به بیان دیدگاه‌های خویش در این باره پرداخته است. امید آنکه علاقه‌مندان را مفید آید.

 سمیرا سجودی
آشوب‌های دو ماهه اخیر ایران، بسا تحلیلگران را به بازخوانی این پدیده در تاریخ معاصر کشورمان واداشته است. در گفت‌وشنود پی آمده – که آغازین بخش از آن را پیش‌رو دارید- دکتر مظفر نامدار، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به بیان دیدگاه‌های خویش در این باره پرداخته است. امید آنکه علاقه‌مندان را مفید آید.
در تاریخ معاصر ایران، آشوب و اغتشاش تا چه حد توانسته است تعیین کننده باشد به ویژه در نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. معمولاً آشوب و اغتشاش، این دو واژه‌ای که استفاده می‌کنیم، دو مفهوم نوپدید است. البته نه اینکه در نظام‌های سیاسی گذشته چنین مفهومی نبوده، ولی امروزه به شیوه‌ای روشمند و سیستماتیک اتفاق می‌افتد. به تعبیری می‌گویند این دو واژه برای دنیای مدرن و بیشتر برآمده از دولت‌های جدیدی است که عموماً در غرب تأسیس شده‌اند. چون بخش اعظم این دولت‌ها با مردم رابطه تنگاتنگی ندارند به همین دلیل نمی‌توانند به خوبی خواسته‌های جامعه را تحقق بخشند، بنابراین، نارضایتی‌ها یک بخش از آن به شکل آشوب، اغتشاش و درگیری، خود را نشان می‌دهد. درست می‌فرمایید که در کشور ما هم تقریباً از دوران مشروطه این اتفاق افتاد. چون دولت مشروطه هم به مفهوم سیاسی، یک دولت مدرن به شیوه جدید بود و دولت‌های مدرن، عموماً اراده معطوف به قدرت دارند. به طور طبیعی رابطه بسیاری از این دولت‌ها با ملت‌هایشان گسسته و بریده است. ما از دوران مشروطه که یک نظام سیاسی به شکل جدید و تحت عنوان نظام سیاسی مشروطه سلطنتی در ایران پایه‌ریزی شد، گرفتار همین مسئله بودیم که امروزه از آن تحت عنوان اغتشاش و آشوب یاد می‌شود. شاید به جرئت بتوان گفت یکی از عوامل اصلی شکست جنبش مشروطه در ایران، همین مسئله بود. نهایتاً هم این دولت پس از یک مدت زمان ۱۰ ساله، به کودتای سیاه رضاخان انجامید و دست خارجی‌ها پشت دولت جدید قرار گرفت. در واقع بخش اعظم سقوط دولت مشروطه و وقوع کودتا در ایران به دلیل وجود گروه‌ها و جریان‌هایی بود که در قالب احزاب سیاسی و گروه‌های فشار و ذی‌نفوذ که عموماً در دنیای غرب در سیاست تأثیرگذارند، سر و کله‌شان در ایران پیدا شد. این احزاب و گروه‌ها، چون به هر دلیل نتوانستند در نظام مشروطه به بعضی از مطامع خود برسند، برای ساقط کردن این نظام، به ایجاد فتنه، شورش و اغتشاش در سطح اجتماعی رو آوردند. انقلاب فرانسه هم همین تیپ رفتاری را داشت. انقلاب روسیه هم در حقیقت یک انقلاب ملی بود. فردی به نام الکساندر کرنسکی، ابتدا به عنوان رهبر جنبش ملی این انقلاب را پیروز کرد، ولی جریان‌های کمونیستی و چپ به رهبری لنین، با ایجاد بلوا و آشوب، جامعه را خسته کرده و امنیت را از بین بردند. آن‌ها با این اقدام، عملاً شرایط را برای کودتای کمونیستی فراهم کردند. همین اتفاق در کشور چین هم رخ داد. رهبری انقلاب چین، با سون یات سن بود. سون یات سن، یک رهبر ملی بود و کمونیست در چین معنی نداشت ولی مائو که آن زمان رهبر کمونیست‌ها بود، با اجرای شیوه ایجاد بلوا و آشوب و برهم زدن نظم اجتماعی و خسته کردن دولت و گرفتن فرصت‌ها از دست دولت، توانست دولت ملی سون یات سن را ساقط کند و عملاً یک نظام کمونیستی را سرکار بیاورد.
در دوره نهضت ملی ایران، این اغتشاش‌ها چه پیامدی را به همراه داشتند؟
نهضت ملی هم توسط گروه‌های قارچ مانندی که در آن دوره تأسیس شد، مثل حزب توده و دیگر احزاب شکست خورد. دست کم این مسئله، یکی از مهم‌ترین دلایل آن است. در واقع از زمانی که بحث ملی شدن صنعت نفت در ایران مطرح شد، گروه‌ها و جریان‌های ذی‌نفوذ و احزاب سیاسی، بخشی از این ملی شدن را به نفع اربابان خودشان نمی‌دیدند. مثلاً گروه‌های سکولاری که عموماً متمایل به انگلیس یا بعضی کشور‌ها مثل فرانسه یا شوروی بودند، ملی شدن صنعت نفت ایران را بر نتابیدند. طبیعی بود این گروه‌ها برای اینکه این نهضت شکست بخورد، به بعضی از مسائل دامن بزنند و آن را به سطح اجتماعی بکشانند. به عنوان مثال در همین دوران کمونیست‌ها و در رأس آن حزب توده، سودای گرفتن امتیاز نفت شمال را برای شوروی داشتند، اما ملی شدن صنعت نفت، عملاً این آرزو‌ها و تمایلات گروه‌های کمونیستی در ایران را به باد می‌داد! طبیعی بود که آن‌ها برای اینکه ملی شدن صنعت نفت در ایران تحقق پیدا نکند و منافع اربابانشان به خطر نیفتد، روش‌هایی را به کار می‌گرفتند که به واسطه آن بتوانند دولت را خسته کند و به زانو در بیاورند. از جمله آن روش‌ها، ایجاد بلوا‌ها و آشوب‌های خیابانی بود که واقعاً هم اتفاق افتاد. آن‌ها آنقدر در کشور بلوا ایجاد کردند که در آخر برای اینکه مردم از شر این آشوب‌ها راحت شوند، به اجبار به کودتای ۱۳۳۲ تن دادند؛ بنابراین عملاً شاهد بودیم کودتای دوم، در تاریخ ایران اتفاق افتاد. ما دو کودتا در پس دو جنبش اجتماعی در تاریخ‌مان داریم. جنبش اول جنبش مشروطه بود که پس از چند سال بلوا و آشوب، به یک کودتای سیاه رسید. جنبش دوم هم جنبش ملی شدن نفت بود که مصالح ملی ما را در حقیقت تأمین می‌کرد که آن هم به یک کودتا انجامید. از پس این دو رخداد، باید درسی تاریخی گرفت و آن اینکه در پس همه شورش‌ها و آشوب‌ها یقین بدانید یک دولت ملی مردمی روی کار نمی‌آید. صددرصد یا یک دولت غیرمردمی وابسته به خارج روی کار می‌آید یا یقیناً از طریق یک کودتا به بهانه اینکه امنیت برقرار شود و این شورش‌ها را سرکوب کنند، یک دولت نظامی – که همان دولت کودتایی است- سر کار می‌آید و دولت‌های کودتا، چون پشتوانه مردمی ندارند، بی‌تردید برای تداوم حکومت، خود را به قدرت‌های بیگانه آویزان می‌کنند. از اول انقلاب هم همین نقشه را دشمنان برای جمهوری اسلامی کشیده بودند. گروهک‌ها در این مقطع برای دستیابی به مطامع خود، شورش و بلوا ایجاد کردند. الحمدلله در این مقاطع با وجود رهبری واحد و قوی حضرت امام، گروهک‌ها نتوانستند به منافع خود دست یابند. بنابراین بلوا، آشوب و شورش، یکی از ابزار‌های مورد استفاده گروه‌های فشار و ذی‌نفوذ، برای ساقط کردن دولت‌هایی است که مورد رضایت‌شان نیست.
اخیراً در فایل صوتی که از خبرنگار بی‌بی‌سی هم پخش شد، آمده که رسانه‌های برانداز در پی ایجاد دموکراسی در ایران نیستند… 
از چه زمان در تاریخ، دموکراسی از طریق بلوا و آشوب به دست آمده است؟ تا جایی که غربی‌های حقه باز در متون بزک شده علوم سیاسی- که در دانشگاه‌های ما هم تدریس می‌شود- گفته‌اند، دموکراسی زاده افکار عمومی اکثریت عاقل است. هیچ به‌یاد ندارم گفته باشند دموکراسی از دل آشوب، کشتار و تخریب یک گروه اقلیت، شبکه‌ای و زیاده‌خواه – که آرمانی جز برهنه شدن ندارند- حاصل می‌شود! در واقع بلوا و آشوب، ضد‌دموکراسی‌ها و مضمحل کننده آن است. آشوبگران، ضددموکراسی هستند و آرای مردم را برنمی‌تابند. از دل بلوا، آشوب و اغتشاش، اصلاً امکان ندارد دموکراسی‌زایی صورت گیرد تا جایی که تاریخ به ما می‌آموزد، از دل آشوب‌ها فقط نظام‌های توتالیتر، کودتایی، سرسپرده، وابسته به خارج، خشونت گرا و بی‌رحم زاده می‌شود. اگر کسانی این توهم را در سر دارند که با بلوا و آشوب یک دولت قانونی و ملی- اسلامی را بخواهند ساقط کنند و از دل آن حکومت مردمی بیرون بیاورند یا اصلاً سیاست را نمی‌شناسند یا می‌خواهند با زور و تخریب و ایجاد رعب و وحشت، بر مردم سلطه یابند و گرفتار فضای مجازی شده‌اند! مگر اینکه در فضای مجازی این اتفاقات بیفتد وگرنه در دنیای واقعی، این اتفاق رخ نخواهد داد. مردم به نظام جمهوری اسلامی رأی داده و دوست دارند این نظام باشد و بار‌ها هم این علاقه را نشان دادند. آخرین باری هم که مردم علاقه‌شان به نظام را نشان دادند، راهپیمایی ۱۳ آبان امسال بود. در صورتی که اصلاً سابقه نداشته در تاریخ ایران راهپیمایی ۱۳ آبان، جمعیت چنین پرشور باشد. شما رفراندوم قوی‌تر، دموکراتیک‌تر و مردم سالارانه‌تر از این در هیچ نظام سیاسی دنیا نخواهد دید.
پایه‌گذاران آشوب و اغتشاش پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چه عناصر و جریاناتی بودند؟
کسانی که به هر دلیل به منافع حزبی و گروهی‌شان یا به تضمین مطامع اربابان خود در داخل کشور دست نمی‌یابند و، چون از طریق آرا نمی‌توانند اعتماد مردم را جلب کنند، برای برهم زدن وضع جامعه دست به اغتشاش و آشوب زدند و قصد داشتند دولت قانونی و مردمی را ساقط کنند. هر اقدامی خارج از گفتگو و خارج از روش‌های مسالمت آمیز برای ساقط کردن یک دولت ملی و قانونی، اغتشاش است. عنایت بفرمایید این واژه مهم است. چون برخی خوانندگان ممکن است بگویند شما هم در دوران انقلاب و علیه رژیم شاه، این کار را انجام دادید، اما باید به این‌ها گفت رژیم پهلوی اصلاً رژیم قانونی نبود و با کودتا روی کار آمده بود. آن رژیم از طریق تمایلات و آرای مردمی روی کار نیامده بود. هیچ دولت کودتایی هم دولتی قانونی نیست. بنابراین حضرت امام و تمام کسانی که در آن دوره مبارزه می‌کردند، رژیم پهلوی را قانونی نمی‌دانستند که بخواهند از طریق قانون با آن مبارزه کنند. رژیم پهلوی بر خلاف قانون اساسی مشروطه و از طریق حمایت خارجی و کودتا روی کار آمده بود، اما جمهوری اسلامی یک نظام قانونی است. نظامی است که مردم آزادانه و با تمایل خود، به آن رأی دادند. بنابراین در همه جای دنیا، اگر رژیمی از طریق آرای مردم روی کار بیاید و مردم آن را قبول داشته و بار‌ها هم با شرکت در انتخابات و راهپیمایی آن نظام را تأیید کرده باشند، اگر برای انتقاد یا ساقط کردن آن رژیم، از هر روشی غیر از روش مسالمت آمیز و گفت‌وگوی عاقلانه استفاده شود، غیرقانونی و غیرانسانی است، چراکه هیچ نظام دموکراتیکی در دنیا این مسئله را نمی‌پذیرد. حتی از نظر نظام‌هایی مثل فرانسه، آلمان، انگلیس و امریکا که این اغتشاشگران به آن‌ها تکیه کرده و پول از آن‌ها می‌گیرند هم چنین رفتاری پذیرفته نیست. دیگر چه رسد به اینکه بخواهند از طرف جامعه ما مورد پذیرش قرار گیرند. برای همین است که شما می‌بینید امریکایی‌ها، فرانسوی‌ها، انگلیسی‌ها و سایر کشور‌های مدعی دموکراسی، حتی تظاهرات مسالمت آمیز مردم خود را سرکوب می‌کنند، چون معتقدند در حکومت‌های دموکراتیک، مسائل در کف خیابان حل و فصل نمی‌شود، بلکه از طریق انتخابات و سایر روش‌های مدنی حل و فصل می‌شود. این یک قاعده در سیاست است. من این را به عنوان یک دانشجوی سیاست که ۴۰، ۵۰ سال درس خوانده و تمام نظام‌های سیاسی دنیا را تدریس کرده، عرض می‌کنم. اگر قرار است در نظام‌های قانونی تغییری ایجاد کنید، فقط از طریق انتخابات، گفتگو و روش‌های مسالمت آمیز باید این انتقادات و تغییرات صورت بگیرد. چون همه نظام‌ها، با آشوب و بلوا برخورد می‌کنند. البته ما که تابه‌حال مماشات کردیم و این از لطف و کرامت جمهوری اسلامی است. در حالی که نظام خیلی سریع‌تر و قوی‌تر می‌توانست این آشوبگران را ساقط کند و با آن‌ها برخورد‌های شدید انجام دهد، ولی این کار را انجام نداد.
اغتشاشات دهه نخست انقلاب اسلامی، به چه دلیل نتوانست به اهداف مقرر دست یابد؟
 نظام جمهوری اسلامی، سه رکن دارد؛ رکن اول مردم، رکن دوم مکتب و رکن سوم رهبری است. هیچ‌کدام را به نفع دیگری، نه می‌توان مصادره و نه می‌توان تعدیل یا حذف کرد. این یک قاعده است. در فرمایشات حضرت امام و رهبری عزیز هم آمده: اصلاً نظام جمهوری اسلامی بدون مردم، مکتب (یعنی اسلام) و رهبری (یعنی ولایت‌فقیه) پایدار نمی‌ماند. یک دلیل عدم موفقیت دشمنان در این مسیر، به‌خاطر این است که با وجود همه آن توطئه‌هایی که در تمام ادوار و تا به امروز علیه جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است، این سه رکن کنار هم بودند. جالب است که تمام این توطئه‌ها، در هر دوره‌ای که اتفاق افتاد، ناظر به یکی از این ارکان بود. مثلاً در دهه اول انقلاب که ما درگیر منافقین اهل بدعت بودیم، تمام تهاجمات به طرف مکتب بود. می‌گفتند دین این استعداد را ندارد که انقلاب و نظام سیاسی با ثبات تأسیس و پیشرفت کند! حتماً باید با مکاتب دیگر ادغام شود!… در دهه دوم انقلاب یعنی تقریباً از سال ۱۳۷۰ به بعد، علاوه بر اینکه تهاجمات منافقین اهل بدعت را داشتیم، گرفتار منافقین اهل شبهه هم شدیم. تمام تهاجمات این‌ها ناظر به رکن بعدی یعنی رهبری بود. آن‌ها در تهاجمات‌شان در دهه ۷۰ و ۸۰، قصد داشتند با دروغ پردازی و شایعه‌سازی، رهبری را تضعیف کنند و تحت فشار بگذارند و با ناتوان نشان دادن رهبری، از ایشان اعتمادزدایی کنند. هرچند در دهه اخیر، چون از تهاجم به مکتب و رهبری به نتیجه‌ای نرسیدند، بخش اعظم تهاجمات خود را به سوی مردم برده و در این پنج سال آخر، جنگ ترکیبی راه انداختند! یعنی هر سه رکن را با هم مورد تهاجم قرار دادند. اینکه ما می‌گوییم گرفتار جنگ ناشناخته ترکیبی هستیم، منظور این است. در حقیقت در این جنگ ترکیبی، هدف مردم هستند و بخش عمده تهاجمات متوجه مردم است. برای آنکه در جامعه اعتبارزدایی و اعتمادزدایی صورت گیرد. یعنی اعتبار نظام جمهوری و اعتماد مردم را به مسلخ ببرند. بخش دیگر آن ناظر به مکتب است، به این معنا که عموماً ناظر به مشروعیت‌زدایی از مکتب می‌شود. بخش آخر هم ناظر به کارآمدی نظام سیاسی است. یعنی کارآمدی‌زدایی که ناظر به رهبری است. با مطرح کردن اینکه رهبری دیگر توانایی ندارد و نمی‌تواند جامعه را هدایت کند! یعنی چهار دوره همه با هم جمع شدند و چهار ابر استراتژی مشروعیت‌زدایی، کارآمدی زدایی، اعتبارزدایی و اعتمادزدایی را تعقیب می‌کنند. پشت این چهار ابر استراتژی، یک جریان نفاق خوابیده است. نفاق اهل بدعت که هنوز وجود دارد. نفاق اهل شبهه که هنوز کار می‌کند و نفاق اهل فتنه هم که ما از سال ۱۳۸۸ با آن مواجه شدیم. امروزه هر سه جریان نفاق برای زدن آن سه رکن، کنار هم قرار گرفته‌اند و آن چهار ابر استراتژی را تعقیب می‌کنند. البته کنارش هم چند استراتژی در نظر گرفتند که ماهیت کارکردی دارد. چون آن‌ها راهبرد هستند و این چهار ابر استراتژی، کارکردی است. مثل استراتژی ایجاد بحران قومیتی و هویتی که اول انقلاب بود، ولی الان هم وجود دارد. استراتژی حذف نیرو‌های نظام که از اول انقلاب شروع شد، ولی هنوز که هنوز است در گوشه و کنار آن را می‌بینیم. آن زمان ناظر به رهبران سیاسی و دینی ما بود، الان ناظر بر نخبه‌های علمی ما شده است. شما استراتژی هتک حیثیتی نیرو‌های نظام را ببینید، چقدر تهمت و افترا به این نیرو‌ها زده شد که در بانک‌های خارجی پول دارند. استراتژی ایجاد تفرقه، استراتژی تغییر ساختار و تحریف آرمان‌های نظام، استراتژی تخریب و تضعیف توانمندی‌های نظام، استراتژی مهار توانمندی نظام که مخصوصاً در این دهه آخر اتفاق افتاد و انتهای خط ترکیب همه آن‌ها با هم است، یعنی جنگ ترکیبی که در انتها به تحریم همه جانبه نظام رسید.
آشوب‌های دهه دوم انقلاب، ماهیتاً با اغتشاشات دهه اول متفاوت بود. این تفاوت‌ها از چه قرار هستند؟
همانطور که عرض کردم ما اول انقلاب، با سه جریان نفاق درگیر بودیم. مخصوصاً می‌گویم نفاق، چون ظاهر و باطن‌شان فرق می‌کند. حرف‌هایی که در ظاهر می‌زنند، با آن نیات و اهدافی که در درون دارند، تفاوت دارد. الحمدلله جریانی که در رأس آن منافقین بودند، جای پایی درون نظام، حداقل در بخش کلان تصمیم‌گیری نداشتند. البته در بخش‌هایی هنوز خرده پا‌هایی هستند که برای ایجاد وحشت در دل مردم، کار‌هایی انجام می‌دهند. چون هر کس در جمهوری اسلامی مردم را اذیت، ناامید و خسته کند، چه دلش بخواهد و چه نخواهد، منافق است و نفاق دارد ولی عموماً ساختار مرکزی و هسته تصمیم‌گیری نظام، اهل ایجاد بدعت در درون آن نبود. از دهه دوم، این نفاق به درون نظام منتقل شد. به طور طبیعی هم تمایلات‌شان، دیگر تمایلات ایدئولوژیکی به مفهومی که مثلاً بدعتی در دین بگذارند و علناً آن را بگویند، نبود؛ بنابراین برای اینکه در توانایی‌ها و قدرت نظام شبهه ایجاد کنند، بخش اعظم ساختار دیوان‌سالاری ما را آرام آرام به اشغال خود در آوردند. یکی از معضلات بزرگ که به تعبیر ما ایرانی‌ها چشم سیاوش جمهوری اسلامی و به تعبیر غربی‌ها پاشنه آشیل است، این نفاق اهل شبهه و اهل فتنه است. ما از دهه دوم انقلاب، شاهد نفاق اهل شبهه و اهل فتنه، درون ساختار نظام و مخصوصاً در دل دیوان‌سالاری هستیم. دیوان‌سالاری که عرض می‌کنم، فقط قوه مجریه نیست، می‌تواند قوه مقننه و قوه قضائیه ما و حتی شیوه‌های تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی و سیاستگذاری و اجرایی ما هم باشد. می‌تواند در دانشگاه‌ها و مدارس و مخصوصاً در آموزش و پرورش ما هم باشد. به حوادث اخیر نگاه کنید. خیلی از افرادی که در فتنه اخیر دستگیر شدند، در آموزش و پرورش، مخصوصاً در مدارس غیرانتفاعی شاغل بودند. البته ما معلمان شریف زیاد داریم، اما خدا نبخشد آن‌هایی را که این مدارس فتنه‌انگیز را به جان مردم انداختند. مدارسی که به نظر من، هیچ کنترلی بر آن‌ها نیست و کسانی که هیچ‌کدام‌شان تجربه و سابقه تدریس ندارند را با حقوق کم استخدام و با دریافت پول کلان از مردم، تجارت می‌کنند. این‌ها مدارس غیرانتفاعی نیستند، این‌ها به تمام معنا مدارس انتفاعی هستند! متأسفانه این فتنه هم از دوره دولت آقای هاشمی شروع شد. پایه‌گذارش هم بعضی از معاونان وزارت آموزش و پرورش بودند. کسانی که اول آن مدارس عترت را درست کرده و پایه گذارش بودند. هم نفاق اهل شبهه و هم نفاق اهل فتنه به درون دیوانسالاری منتقل شد. طبیعی است که سیستم در این حالت، کمی ماهیت به ظاهر مکتبی خودش را از دست دهد و از جنس خواسته‌هایی شود که مردم با آن درگیر هستند. مثل معیشت، امنیت، اخلاق و تربیت. حال شما نگاه کنید و سطح خواسته‌ها را در این فتنه اخیر ببینید که چقدر حقیر و مبتذل شده است! باید اعتراف کنم متأسفانه جمهوری اسلامی، از این جنبه هم مظلوم است! علتش هم این است که منتقدان و مخالفان جمهوری‌اسلامی، از جنس آدم‌های فرهیخته نیستند. بر خلاف انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و انقلاب‌های دیگر دنیاست. تمام منتقدان و مخالفان آن‌ها از جنس فیلسوفان، متفکران و روشنفکران بودند، اما مخالفان و منتقدان ما لمپن‌ها هستند! عموم آن‌ها در جلد آدم‌های فرومایه و پستی ظاهر شده‌اند که همه آرمان‌های‌شان خلاصه می‌شود در اینکه خودشان را برهنه کنند! یعنی از فرهنگ غرب، فقط برهنگی‌اش را یاد گرفتند. اصلاً توجهی به قانون، قاعده و دموکراسی نداشته‌اند. حال شما می‌خواهید، به چنین افرادی چه پاسخ بدهید؟ چون اصلاً این مدل خواسته‌ها پاسخ ندارد و در پس آن منطقی نیست که شما بخواهید آن را تغییر دهید.
معترضان معتقدند جمهوری اسلامی، به آن‌ها ظلم و حقوق اساسی‌شان را پایمال کرده است. این انگاره را چگونه می‌بینید؟
 بله درست می‌گویند! جمهوری‌اسلامی به آن‌ها ظلم کرده است! چون از دوره پهلوی برای خیلی از آن‌ها اصلاً ناموس، عفت، شرافت و عزت زنان اهمیت نداشت و زن کالا بود. بله جمهوری‌اسلامی به آن‌ها ظلم کرده و اجازه نداده که سیاست کالایی شدن زنان که برای فروش یک آدامس خروس نشان، باید هزار بار در تلویزیون می‌رقصیدند تا بگویند آدامس ما خوب است، این را بخرید یا نخرید، اجرا شود. جمهوری اسلامی ۴۰ سال مقابلشان ایستاده و اجازه نداده برهنه کردن زن را دستاویز لذت طلبی‌های پست خود کنند و در خیابان‌ها روسری از سر بردارند. حالا مثلاً روسری‌ات را هم برداشتی، آیا آزاد شدی؟! اگر آزاد شدی، چه آزادی حقیر و نکبت باری! یک سؤال منطقی این است که از چه آزاد شدی؟ آزادی از شرافت و کرامت انسانی؟ آزادی از عفت، حیا، شرم و شخصیت زن؟ بله، جمهوری‌اسلامی ۴۰ سال به بعضی‌ها ظلم کرده، چون می‌خواستند مثل سابق کشور را به امریکایی‌ها و اروپاییان بفروشند، برده غربی‌ها که سابقه تاریخی در برده‌داری دارند، باشند که آن‌ها بیایند و ما را در حد سگ بپذیرند! همان حرفی که هویدا زد و برادرش آن را در کتاب «خاطرات سقوط شاه» نوشت. صفحه ۶۸ این کتاب را بخوانید: «متفقین در تمام مراکزی که بر آن سیطره داشتند و از آن خودشان در ایران می‌دانستند و کشور ما را اشغال کردند، اولین چیزی که نوشتند این بود که ورود ایرانیان و سگ ممنوع!…» آن‌ها ناراحت هستند از اینکه ۴۰ سال جمهوری اسلامی اجازه نداده همتراز با سگ‌ها باشند! ببینید سطح خواسته‌های اغتشاشگران چقدر سخیف است! حال شما وقتی می‌خواهید از جنس خودشان به آن‌ها پاسخ بدهید، باید تا سطح همان‌ها تنزل و افول کنید تا بتوانید جوابی هم سطح خودشان به آن‌ها بدهید. ما که نمی‌توانیم نه در فضای مجازی و نه در صحبت با آن‌ها این کار را انجام دهیم. این هم از آن ظلم‌هایی است که به نظام جمهوری اسلامی شده است.
براندازان مدعی هستند که خواسته‌های ما از جنس فرهنگ و اقتصاد است. دیدگاه شما در این باره چیست؟‌
می‌دانید حکایت این ادعا مثل چه می‌ماند؟ مثل آن سارق و دزد اموال مردم می‌ماند که می‌گوید هدف من دزدیدن اموال مردم نیست، ولی، چون کار ندارم و گرسنه هستم و جنس‌ها گران شده و نمی‌توانم بخرم، بالاجبار دزدی می‌کنم! یا آن راننده دیوانه‎ای که می‌گوید، من مقصودم این نیست که ماشینم را با حداکثر سرعت به کسی بزنم و جان مردم را به خطر بیندازم، بلکه می‌خواهم سریع به مقصدم برسم، ولی هیچ راهی ندارم مگر اینکه عده‌ای را له کنم و بروم! آخر این چه منطق سخیفی است که این‌ها دارند؟ ببینید مخالفان و دشمنان ما چقدر سطح دلایلی که می‌آورند سخیف است! امروزه همه دنیا حتی مشهورترین و قدیمی‌ترین حکومت‌های شبه دموکراتیک مثل: فرانسه، انگلیس، امریکا، آلمان و… گرفتار معضلات اقتصادی است. به دلیل اینکه نزدیک به دو، سه قرن است که سرمایه‌داری بر دنیا سلطه دارد و حکومت می‌کند. سیستم سرمایه‌داری هم، چون به سود سرمایه‌دار‌ها فکر می‌کند نه به جیب مردم، معلوم است که حجم عظیمی از جوامع باید دچار فقر و بدبختی باشند. ما هم به‌دلیل اینکه سال‌ها حکومت سرمایه‌داری در کشورمان سیطره مطلق داشت و حکومت پهلوی دستورات این نظام را در کشور پیاده می‌کرد و تمام ساختار دیوان‌سالاری ما در خدمت نظام سرمایه‌داری بود و متأسفانه هنوز هم برخی از مدیران‌مان برای اداره کشور تمایلات سرمایه‌داری دارند، مردمان گرفتار فقر و بدبختی می‌شوند. وقتی شما از گذشته تا به امروز، همه چیز را به دلار، سیاست خارجی، روابط خارجی و نظام‌های سرمایه‌داری و تصمیمات کدخدا وصل می‌کنید، می‌خواهید سودش را ببرید و از ضایعاتش در امان باشید؟ این دیگر یک تقاضای ابلهانه است! سودش را نمی‌برید، چون آن‌ها به جای سود، تمام ضایعاتشان را به شما منتقل می‌کنند! ما الان گرفتار همین مسئله هستیم. اگر امروزه این مشکلات وجود دارد، فقط برای عده خاصی نیست که به همین بهانه به کف خیابان بیایند و اموال مردم را تخریب کنند و شرارت بخرج دهند. همه مردم مظلوم ایران، گرفتار این مشکلات هستند. اصل و فرع همه این اغتشاشگران در سراسر ایران را با هم جمع کنند، به یک میلیون نفر هم نمی‌رسد! البته منظورم آن عده‌ای است که آدمکشی، تخریب و اغتشاش می‌کنند و نه مخالفان و منتقدان. وجود منتقدان اشکالی ندارد، همه نظام‌های سیاسی منتقد دارند و نظام‌ها باید به انتقادات فکر کنند و برای آن راه‌حل بیابند. نظام ما هم باید همین کار را انجام دهد. اگر هم تا به حال به طور جدی چنین نکرده‌اند، به خاطر این بوده که گرفتار جناح بازی‌ها بودند. این جناح‌ها خودشان را قبول داشتند و اعتنایی به مردم نمی‌کردند. به همین دلیل عده‌ای از مردم عصبانی می‌شوند و کار‌هایی می‌کنند ولی عصبانی شدن به معنی این نیست که شما بگویید من چاقو را برداشتم، حال کاری ندارم که این چاقو برای یک کار خوب تولید شده یا نه، حال که تولید شده، من با این چاقو شکم مردم را پاره می‌کنم! یا تولیدش نکنید یا حالا که تولید می‌کنید، من هم چنین خواهم کرد! واقعاً نمی‌دانم چه کسی چنین منطقی را می‌پذیرد.